ای بهشتی گاه حوری گه پری گاهی بشر
از دهن گه می دهی گاهی نمک گاهی شکر
جاء عشقی راح عقلی یا ندیمی بالهدر
ضامن قلبی ما تفرج طال شوقی ما قصر
تیر مژگانت بسینه یا که سوزن در حریر
شرح عشق تست در دل یا که نقشی در حجر
رفتی و بی تو میسر نیست ما را زندگی
کیف یبقی الجسم یا صاح و روحی قد هجر
عاجزم اندر تو نامت چیست ای رشگ ملک
سرو بستانت بخوانم یا که غلمان یا قمر
در شب هجر تو طوفان کرد چشمم وقت شد
تا برآرم نوح وش فریاد ربی لا تذر
کی عجب باشد که نالد عاشقی از اشتیاق
العجب ثم العجب فی هجره ممن صبر
الحذر گویان از آن قامت زهر سو مسلمین
فی القیامه ان یقول الکافر این المفر
قامتت را آتش طور است بر سر از جمال
طور سینا میوه ای گر آتشین داد از شجر
گفت با من عقل از سر برنه این سودای خام
قلت للقلب ان عشقی قد نهی فیما امر
گر بدین ودل شکیبی اینک اینک دین و دل
گر بجان دادن کفایت هست سهل است اینقدر
گفت شیخ شهر با آشفته بگریز از بلا
قال ان هذا البلا یا مدعی مال خطر
اینکه گفتی صبرم اندر هجر آن یوسف جمال
پیر کنعان را نفرماید کسی صبر از پسر
انتظارم کشت ای شمع ازل پرده بسوز
قائما بالحق امام العصر عدل المنتظر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی عاشقانه است. شاعر در آن به توصیف زیبایی معشوق که هم مانند بهشت و هم انسانی است، میپردازد. او از تأثیر عواطف و احساسات ناشی از هجران معشوق سخن میگوید و ناتوانی خود در تحمل این فقدان را بیان میکند. عشق او آنقدر عمیق است که گویی در وجودش آتشی شعلهور است. شاعر به دلتنگی و انتظار برای دیدار معشوق اشاره میکند و از قدرت عشق و شوقهای ناشی از آن میگوید. در نهایت، او بر این باور است که حتی با وجود درد و رنج، عشق واقعی ارزش تمام این رنجها را دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که گاهی به شکل حوری و گاهی به شکل پری و گاهی به صورت انسان در میآیی، از دهانت گاهی نوشیدنی شیرین و گاهی تلخ میریزی.
هوش مصنوعی: عشق به من آمد و عقل را از من گرفت، ای دوست، دل من به شوق تو بیتاب است و این اشتیاق طولانی شده است.
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند تیرهایی به دل مینشینند یا مانند سوزنهایی در پارچهی نازک، عشق تو در دل من بیپروا جاری است، مانند نقشی که بر سنگ میماند.
هوش مصنوعی: تو رفتی و بدون تو زندگی برای ما ممکن نیست، بدن بیروح چه سودی دارد؟ ای دوست، روح من به خاطر جداییات در anguish است.
هوش مصنوعی: من در تو درماندهام، نامت چیست؟ آیا باید تو را به عنوان زیبایی باغی که شجرش سرو است، بنامم یا به خاطر جوانان (غلمان) یا به خاطر ماه (قمر) تو را صدا بزنم؟
هوش مصنوعی: در شب جدایی و دوری تو، چشمانم مانند طوفانی شده است و اکنون وقت آن است که مانند نوح، فریاد بزنم: پروردگارا، مرا تنها نگذار.
هوش مصنوعی: عجیب نیست که عاشقی از شور و اشتیاقش ناله کند، عجیبتر آن است که در دوری معشوقی این نالهها به خاطر صبر اوست.
هوش مصنوعی: با احتیاط به آن قامت نگاه کن، زیرا در روز قیامت، مسلمانان خواهند گفت که کافران میپرسند: «نجات کجاست؟»
هوش مصنوعی: قامت تو مانند آتش کوه طور است و زیباییات همچون زیبایی کوه سینا، اگر میوهای آتشین از درختی به تو داده شده باشد.
هوش مصنوعی: عقل به من گفت که از این فکر احمقانه دست بردار، زیرا عشق من به تو در چیزی که فرمان داده شده، نهی شده است.
هوش مصنوعی: اگر در این زمان و با این دل، صبر و آرامش داشته باشی، دین و دل هر دو در اختیار تو هستند. اگر برای جان دادن آمادهای، پس این کار هم آسان است، به همین سادگی.
هوش مصنوعی: شیخ شهر به شخص آشفتهای گفت که از قضاوتهای سخت و مشکلات فرار کند و او پاسخ داد که این مشکلات، خطر خاصی را برای کسی که ادعای ثروت دارد، به همراه ندارد.
هوش مصنوعی: اینکه تو میگویی من در دوری یوسف زیبای پیر کنعان صبر میکنم، هیچکس نمیتواند انتظار صبر از پسر را داشته باشد.
هوش مصنوعی: انتظاری که طولانی شده، جانم را به درد آورده است. ای شمع جاودانه، هر لحظه امید دارم به ظهور امامی که حق را برپا میکند و در انتظار برقراری عدالت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.