بسکه برخاست مرا از دل غمفرسا دود
زآتشین روی تو برخاست نگارینا دود
آینه رو صنما این دل سنگین بگذار
آه از آندم که برآید زدل شیدا دود
چند سودای سر زلف نکویان ایدل
که برآمد زدماغ من از این سودا دود
دود عود است که از مجمره برخاسته است
یا که از روی تو از زلف غبیرآسا دود
قرص خور را نبود دود رخت را چه فتاد
بلکه پیچیده در او زآه درون ما دود
آن خط غالیه آسا چه برو دیده پدید
گفت پیدا شده از مهر جهان آرا دود
آتشین آه من آشفته بشبهای فراق
همچو خاشاک بر آرد زدل دریا دود
آخر ای شمع تو را سوز درون واننشست
تا زپروانه برآوردی بی پروا دود
مگر از خاک نجف سرمه کنم چشمان را
ورنه ناچار کند دیده ما اعمی دود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.