اگر نه پرده بر بسته برخ آن شاهد رعنا
نمینالد چرا چنگ و نمی گرید چرا مینا
نه مطرب ماند نه ساقی نه می در مشربه باقی
نه گل در بوستان رعنا نه بلبل در چمن گویا
فتاده صوفی از وجد و مغنی از نواسنجی
نمی آید زمی مستی اثر بیرون شد از صهبا
چه دیده است این تماشائی که اندر ساحت گلشن
نه بیند لاله حمرا نبوید سنبل بویا
نه جام جم صفا دارد نه ملک کی بقا دارد
نماند آئینه اسکندر و نه کسوت دارا
زعشق روی عذرا عذر میخواهد زخود وامق
نمیخواند دگر مجنون حدیث از طره لیلا
فلاطون شد زخم بیزار و عیسی دارا را راغب
بجیب وآستین موسی نهان کرده ید و بیضا
بجای گوهر از عمان برآید لؤلؤ خونین
بگو غواص را بگذر تو خود از غوص این دریا
نه در آتشکده آتش نه رند میکده سرخوش
نه بلبل را نوا دلکش نه گل را چهره زیبا
بهاران خاصه در شیراز شورانگیز بدیارب
مگر از فتنه آخر زمان تبدیل شد سودا
مگر دست خدا آید بخل عقده مشکل
و گرنه مانده لا یعقل در این ره فکرت دانا
علی آن خواجه مطلق علی آن رهنمای حق
که آشفته است در مدحش چه در پنهان چه در پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از افسردگی و ناامیدی در جامعه میپردازد. شاعر از غیاب beauty و لذتهای زندگی سخن میگوید و به فقدان مسرت و عشق اشاره میکند. او بیان میکند که هیچ چیز از زیبایی و شکرگزاری باقی نمانده است؛ نه موسیقی وجود دارد، نه ساقیای برای خوشحالی، نه گل و بلبل که به زندگی شادی ببخشند. در این فضای بیروح، همه چیز به نظر میرسد که تحت تأثیر فتنههای زمان و دست خداوند آرام گرفته و در نتیجه، روح و عشق از زندگی رخت بر بستهاند. شاعری که در ابتدا از زیباییها و موسیقیها مینویسد، اکنون به ناتوانی در بیان عشق و زیباییها اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه زمان به تدریج خوشی و نشاط را از بین برده است. در نهایت، به یاد علی (ع) نیز اشاره میشود که میتواند راهنما و مهدی باشد، اما در حال حاضر احساس سردرگمی و فقر روحی حاکم است.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق زیبا که در پس پرده است به ما نگاه نکند و دلشکسته نشود، پس چرا دست عیش و نوش ما نمیلرزد و چرا بطری شراب نمیخورد؟
هوش مصنوعی: نه نوازندهای باقی مانده، نه جام نوشیدنی، نه گل زیبایی در باغ، و نه بلبلی در چمن به سر میبرد.
هوش مصنوعی: صوفی به حالت وجد و حالتی معنوی افتاده و خواننده از نوازش و آهنگ نمیتواند خود را کنترل کند. این حالت مستی و سرخوشی باعث شده که اثر مستی از او بیرون برود و از جرعه شراب دور شود.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیباییهای گلشن اشاره دارد و میگوید: چه اتفاقی افتاده که در این باغ زیبا، گل سرخ و سنبل خوشبو دیده نمیشود. به نظر میرسد زیباییهای طبیعی از بین رفتهاند و این فضا خالی از زیباییهای خاص است.
هوش مصنوعی: هیچکدام از چیزهای درخشان و با ارزش همیشگی نیستند؛ نه جام جم که نماد زیبایی است، نه ملک کی که نماد قدرت و عظمت است. حتی آئینهای که اسکندر به آن نگاه میکرد و لباسهای دارا هم دیگر وجود ندارند. همه چیز زودگذر است و چیزی باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق چهره عذرا، از خود عذرخواهی میکند و وامق دیگر مجنون را نمیخواند تا درباره موهای لیلا صحبت کند.
هوش مصنوعی: فلاطون از زخم و درد به شدت دوری میجست و عیسی به داشتن ثروت و مال رغبت داشت. در حالی که موسی معجزهاش، یعنی ید بیضا، را در مخفی نگه میداشت.
هوش مصنوعی: به جای اینکه از عمان جواهری زیبا بیابی، به لؤلؤی خونین خواهی رسید. بنابراین، ای غواص، از عمیقترین نقاط این دریا بگذر و خود را به دنبال گنجهای واقعی نبر.
هوش مصنوعی: در این جهان نه نشانی از آتش و حرارت وجود دارد، نه خوش حالی و شادابی از بادهنوشی در میخانه، نه آواز دلنواز بلبل به گوش میرسد و نه زیبایی و جلوهای از گل در این فضا دیده میشود.
هوش مصنوعی: بهار بهویژه در شیراز، جاذبهای شگفتانگیز دارد، ولی آیا ممکن است این زیبایی به خاطر مشکلاتی که در آینده پیش میآید، به یک جنون تبدیل شود؟
هوش مصنوعی: جز با کمک خدا، نمیتوان بر مشکلات و عقدهها غلبه کرد و در غیر این صورت، فکر کردن به این مسائل تنها به سردرگمی و بیفکری منجر میشود.
هوش مصنوعی: علی، آن سرپرست کامل و راهنمای حقیقی است که در ستایش او هر کسی به دو شکل، آشفتگی و شگفتی را احساس میکند؛ چه در پنهان و چه در آشکار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
[...]
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها
چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق
[...]
چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی
چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون
[...]
بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
[...]
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.