خنک آنقوم که در کف می روشن دارند
بزم از شعله می وادی ایمن دارند
تا بمیخانه چه رفتست که امشب مستان
همه در مسجد و محراب نشیمن دارند
بگذر از سیمبران ایدل شیدا کاین قوم
روی از آئینه دل از روی و آهن دارند
من و کنج قفس و جور و جفای صیاد
گرچه مرغان چمن جای بگلشن دارند
در ره بادیه ترکان بکمینند اما
نتوان گفت چو چشمان تو رهزن دارند
برفوی دل صد پاره ام اینان آیند
رشته از زلف و زمژگان همه سوزن دارند
در صف حشر که یعقوب گریزد زپسر
ای خوش آنان که تو را دست بدامن دارند
گرچه آشفته سودای علی شد دو جهان
تو نپندار که سودای تو چون من دارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند
پشت بر کوه ز سنگینی دشمن دارند
نور آیینه به اندازه خاکستر اوست
تیره روزان جهان سینه روشن دارند
شبروان گرچه به ظاهر ز سیه روزانند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.