گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زلف او چون بجان درآویزد

دل در او رایگان در آویزد

گشته خم بسکه بار دل دارد

شایدش گر بجان در آویزد

شه سر دشمنان کشد بکمند

زلف تو دوستان در آویزد

یک سر مو اگر که بگشاید

اندر او یک جهان در آویزد

ترک یغمائی وز چشمانت

با کمند و کمان در آویزد

باغبانیست حسن تو کز زلف

مشک بر ارغوان درآویزد

جز دو گیسو بر آتش رویت

کی بر آتش دخان درآویزد

دل بزلفت چو مرغ شب آویز

همه شب بافغان در آویزد

چند ای ترک شخ کمان چشمت

با دل ناتوان درآویزد

ساقی لامکان علی که برزم

با همه کن فکان درآویزد

خاک کرباس میکشان نازم

که باو آسمان درآویزد

گو بزلفش مپیچ با خطش

پیرکی با جوان در آویزد

بشفاعت بدامنش در حشر

همه کون و مکان درآویزد

چند آشفته ای تجلی طور

کو بمشت خسان در آویزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode