رفتی و سایه صفت دلشدگان دنبالت
تا کجا سایه دهد سرو همایون فالت
گرچه صورتگر اوهام ببندد هر نقش
حاش لله که بگنجد بگمان تمثالت
عجبی نیست که تعجیل کنی در رفتن
لاجرم عمری عادت بود استعجالت
عنبر از رشک خم زلف تو دایم در نار
مشک چین خو نشده در نافه زشرم خالت
چند در نقطه موهوم حکیما اشکال
بتبسم لب او رفع کند اشکالت
چشم نرگس نگرانست که در باغ آئی
سرو برخواسته از جای به استقبالت
گر کواکب همه ادبار کنند آشفته
نظر پیر مغان سعد کند اقبالت
کرده ای چون بدرشاه خراسان نوروز
فال نیکوست سراسر همه در این سالت
حال نیکو کندت نظره سلطان غریب
گر نپرسید کس از اهل وطن احوالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت
چمن فتح تبسمکدهٔ اقبالت
آیت فضا و سخاشان تو را آینهدار
نص تحقیق وفا ترجمهٔ اقوالت
در مقامیکه شکوهت فشرد پای ثبات
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.