چون کنم با سر که سامانیم نیست
گو بکش دردم که درمانیم نیست
تنگ شد این عرصه هستی بما
وسعتی کو جای جولانیم نیست
واجب آمد احتمال صبر و عشق
شرط امکانست و امکانیم نیست
گفتم ایدیده چه شد بینائیت
گفت چون بینم که انسانیم نیست
عشق در کارم گره افکند است
مشگل است و کار آسانیم نیست
گفتم ایجان از چه رفتی بازگفت
چون بجا مانم که جانانیم نیست
گر بتازد اهرمن بر من چه باک
مورم و تخت سلیمانیم نیست
گر شدم کافر زسودای بتان
در گذر یار مسلمانیم نیست
گفتمش دامان تو گیرم بحشر
گفت بگذر زانکه دامانیم نیست
محرمم تا در حریم عاشقی
لاجرم جز درد حرمانیم نیست
گفتم از زلفت پریشان شد جهان
گفت همچون تو پریشانیم نیست
روز دیوان دستم ایمولی بگیر
غیر مدح تو چو دیوانیم نیست
نیست آشفته بجا جز نقش دوست
چون بغیر از عشق بنیانیم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید و به عدم وجود آرامش و سامان در زندگیاش اشاره دارد. او به وضعیت خود که در آن هیچ چیز مطمئنی نیست، lament میکند و از عشق و صبر به عنوان چیزهایی ضروری صحبت میکند، اما در عین حال به ناتوانی خود در دستیابی به آنها اعتراف میکند. او همچنین از روزهای دیوانگی و پریشانی ناشی از عشق میگوید و تأکید میکند که هیچ چیز جز عشق، ارزش و بنیاد زندگیاش را تشکیل نمیدهد. شاعر درکل به احساساتی عمیق و چالشی که در پی عشق تجربه میکند، میپردازد و نکتهای را مطرح میکند که در این مسیر، انسانیت و محبت او در معرض خطر است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم با این حال که هیچ امیدی به بهبود وضعیت ندارم، کنار بیایم؟ بهتر است دردهایم را از بین ببری، چون راه حلی برای درمان این مشکل وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دنیا برای ما تنگ شده و جایی برای آزادی و فعالیتهای ما باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: عشق و صبر باید در کنار هم وجود داشته باشند، و اگر یکی از این دو نباشد، امکان عشق ورزیدن وجود ندارد. به عبارت دیگر، برای اینکه عشق واقعی شکل بگیرد، صبر نیز الزامی است.
هوش مصنوعی: گفتم چرا دیدِ تو کم شده است؟ گفت چون میبینم که ما انسانها چه حالتی داریم، دیگر نمیتوانم به خوبی ببینم.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که کارهایم پیچیده و دشوار شوند، و انجام کارهای ساده برایم ممکن نیست.
هوش مصنوعی: گفتم ای جان، چرا رفتی؟ او پاسخ داد که وقتی که محبوبم را در کنار خود ندارم، چه جای ماندن برای من باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر اهریمن به من حمله کند، چه تفاوتی برایم دارد؟ من همچون مور هستم و تخت سلیمان را ندارم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق به بتها و معشوقم کافر شوم، از یار مسلمانم هیچ شکی ندارم.
هوش مصنوعی: به او گفتم در روز قیامت به دامن تو پناه میبرم، او پاسخ داد که این کار را فراموش کن؛ زیرا من هم دامن پاکی ندارم که به تو پناه دهم.
هوش مصنوعی: من در حریم عشق قرار دارم و تنها چیزی که با من هست، درد و حسرت جدایی است.
هوش مصنوعی: گفتم که به خاطر زلف تو دنیا در هم و برهم شده است، او پاسخ داد که ما هم مانند تو پریشان حال نیستیم.
هوش مصنوعی: در روز دیوانگی، دستم را بگیر، اگر غیر از ستایش تو باشد، مثل دیوانهها سخن نمیگویم.
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها چیزی که میتواند ما را آرام کند و معنای واقعی زندگی را به ما بدهد، عشق و ارتباط با دوست است. بدون عشق، هیچ بنیانی برای زندگی وجود ندارد و همه چیز بیمعنا میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.