گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

هوس ساده زخامم سر سودائی سوخت

شرر عشق بتان خرمن دانائی سوخت

شوق شکر دهنان دوخت لب گفتارم

طوطی طبع مرا قوه گویائی سوخت

بنشین در قفس ایدل زتماشا بگذر

کآه بلبل بچمن خیل تماشائی سوخت

ترک در کشور یغما چو تو یغمائی نیست

کزدم تیغ کجت چینی و یغمائی سوخت

برقی از آه دل خسته برون جست بدشت

دل کوه از شررش با همه خارائی سوخت

خود بیاراست در آئینه بر آتش زد مشک

آینه دید چون آن طرز خود آرائی سوخت

جگر زاهد اگر سخت بکانون زریا

خرقه رند قدح خوار برسوائی سوخت

این چه باده است که تاریخت زمینا در جام

اثر آتش او گنبد مینائی سوخت

بزن آبی بدل سوخته آشفته

کاندر آتش بهوای بت هر جائی سوخت

شمه عشق تو روزی به نیستان گفتم

آتشی خاست زنی کز اثرش نائی سوخت

خواست دیده که شود آگه از نور علی

چون تف چشمه خور حاصل بینائی سوخت

عجبی نیست اگر سوخت مگس را پر و بال

شکری بود کزو دکه حلوائی سوخت