گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بر آن سرم که برآرم زدل نهال محبت

که بارهاست بجانم زاحتمال محبت

هر آنچه تخم وفا کشته ام جفا ثمرش بود

کسی نچیده جز این میوه از نهال محبت

چگونه صرف خیالش توان و عطف عنانم

که عمر من همه شد صرف در خیال محبت

چه غم که رفت سر و جان و مال و جاه زدستم

نه بذل مال و سر و جان بود کمال محبت

اگر وصال محبت نشد نصیب بدوران

همین بس است که دریافتی وصال محبت

کند بسیم و زر صیرفی تفاخر بیحد

مسی که پاک برون آمده زقال محبت

مکن تو شکوه که خون حبیب ریخت محبت

که نیک آمده این کارها بفال محبت

اگر چه یوسف مصر است حسن او نخرد کس

بچهره ای که نیفتاده است خال محبت

درون جمیل کن از جلوه جمال حبیبت

که تا زآینه بنمایدت جمال محبت

حدیث کوثر و تسنیم آب خضر نگوئی

زجام عشق بنوشی اگر زلال محبت

نه عشق زاده حب است و مظهر رخ حیدر

مباد آنکه شوی غافلی از جلال محبت

اگر بدام تو آشفته را شکست پر و بال

پرد بگرد در و بام تو ببال محبت