گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

حور و فرشته خواندمت الحق که قابلی

نبود روا که گویمت از آب یا گلی

درمان درد وعین شفا نور دیده ای

قوت روان و قوت جان راحت دلی

کی از نظر روی که بخاطر مصوری

چون آینه زهر طرفم در مقابلی

عمان حسن را بصفائی در خوشاب

غرق محیط عشق تو را نیست ساحلی

گر بگذری بطوف حرم پارسی بتا

شیخ حرم ززلف تو بندد حمایلی

شکرلبان گدا و تو خود خسرو زمان

فرهاد تست هر بت شیرین شمایلی

ورنه فلک ستاره تو چون مهر خاوری

در یک قبیله لیلی و میر قبایلی

خوبان چو انبیاء و بحجة کتاب حسن

فرقان صفت تو ناسخ حکیم اوایلی

غیر از فضیلت رخ نیکوی تو نبود

هر جا نوشته اند کتاب فضایلی

زاهد دو چشم برعمل و ما بعفو تو

تا زین دو را کدام برحمت تو مایلی

آشفته را که سلسله جنبان عشق تست

جز زلف تو نزیبد بر ما سلاسلی

مجنون شو و به خیمه لیلا طواف کن

جز مدح مرتضی نکنی ای که غافلی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode