ای شمع چه داری بجهان سوز و گدازی
از چیست که با حالت پروانه نسازی
بلبل که بود مؤذن گلزار مگر رفت
کامشب نشنیدم زچمن بانگ نمازی
مطرب که همه ساله بدی واعظ مستان
کو تا کشد از صوت عراقم بحجازی
از اوج گرائی بحضیض ایمه مطرب
شاید زنشیبم بکشی سوی فرازی
شوخی که کند بار بر اورنگ سلاطین
حاشا که خرد از من درویش نیازی
ای ترک بخون دگران پنجه میالای
بر خون من ار هست تو را خط جوازی
آشفته گر آن زلف دلاویز بگیریم
شاید بکف آریم زنو عمر درازی
این شور که اندر سر سوداد زده دارم
آخر ببرم راه بحقیقت زمجازی
ای محرم اسرار الهی بمن آموز
سری زغم عشق که تو محرم رازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عمق احساسات انسانی اشاره دارد. شاعر در آن با شمع و پروانه به نمادهای عشق و فداکاری میپردازد و به احساسات درونی خود و ناامیدیهای مربوط به عشق اشاره میکند. او همچنین به تنهایی و غربت خود در دنیای عشق و هنر پرداخته و نسبت به فقدان موسیقی و زیباییهای زندگی ابراز نارضایتی میکند. در نهایت، شاعر از شخصی به نام "محرم اسرار الهی" خواستار آموزش و هدایت در امور عشق و زندگی است، زیرا او به رازهای عمیق و ناشناخته این احساسات نیازمند است.
هوش مصنوعی: ای شمع، چه نیازی به سوز و سوزش در این دنیا داری؟ چرا مثل پروانه که به دور شمع میچرخد، به حال خود نمیسازی؟
هوش مصنوعی: بلبل، که گویا صدای دلنواز گلستان را میخواند، امشب از صدای نماز در باغ خبری نیست و من آن را نشنیدم.
هوش مصنوعی: موسیقیدان، هر ساله به بدی واعظی اشاره میکند که مستان را مجذوب میکند، تا با صدای زیبای خود، دل من را به سمت حالت خوشی و وجد ببرد.
هوش مصنوعی: از بالا به قعر افتادهام و شاید نوازندهای دوباره مرا به سمت اوج بکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی بخواهد با شوخی و بازی، بار مسئولیتهای سنگین پادشاهان را بر دوش خود بگذارد، هرگز ممکن نیست که عقل و خرد یک درویش به چنین چیزی نیاز داشته باشد. در واقع، بیانگر این است که درویشها، با وجود سادگی و بینیازی خود، نمیخواهند وارد بازیهای عظیم و پر مسئولیتِ پادشاهی شوند.
هوش مصنوعی: ای ترک، به خون دیگران دست نزن و آن را به خون من نیالوده کن، اگر برای تو مجوزی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر موی زیبایت را درهم بر سر بگذاریم، ممکن است عمر طولانیتری را در دستان خود بگیریم.
هوش مصنوعی: من این احساس شوق و هیجان را که در ذهنم دارم، به امید رسیدن به حقیقت نهایی دنبال میکنم و میخواهم این مسیر را طی کنم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به اسرار الهی آگاهی، لطفاً به من بیاموز که چگونه از عشق با خبر شوم، زیرا تو به این راز واقفی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کافر بچهای سنگدل آوردهٔ غازی
دلهای مسلمانان بربوده به بازی
شد در صفت حیلت بازی دل او سخت
تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی
هر توبه که دیدیم در اسلام حقیقی است
[...]
ای طبع تو ناساخته با ملت تازی
فردات بسوزند گر امروز نسازی
از بهر رسول قرشی جان بفدی کن
کاین کار حقیقی است نه شغلی است مجازی
جوینده او باش اگر طالب حقی
[...]
ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی
خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی
دلداری و دل را زسر عشوه فریبی
جانانی و جان را همه در وعده گدازی
ابروی بطاق تو دو محراب نماز است
[...]
تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی
در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی
ای باد برو حال دل خسته هجران
بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی
رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت
[...]
مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی
تا بیش به مردم نکند دست درازی
گه گه به نیاز دل عشاق نظر کن
ای سرو بهشتی که سراسر همه نازی
چون چنگ نهادیم به پیشت سرِ تسلیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.