تا چند در آزاری ای دل زهوسناکی
حیف است غبار آلود آئینه باین پاکی
زآلایش فطرت خاک جا کرده باین مرکز
گر تو نهی آلایش روشنتر از افلاکی
از مهر بتان بگسل کاین امر بود عاطل
زین بحر بجو ساحل با چستی و چالاکی
بیرون زجهان ایدل خیز آب و هوائی جو
کاتش بدورن دارم زین سلسله خاکی
این خار جهانم کرد و آن رخنه بجانم کرد
از دیده و دل هر روز شاید که شوم شاکی
این سلسله مویانرا وین سخت کمانانرا
سست است همه پیمان بگذر زهوسناکی
از بس بی دل رفتی رسوای جهان گشتی
آشفته بنه از سر قلاشی و بی باکی
عشقی بطلب سرمد تا بیخ هوس سوزد
کو شعله هستی را خاصیت خاشاکی
رو عالم اکبر جو زود عشق مطهر جو
یعنی که علی عالی کامد زکی و زاکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عمه رتیلا خیز با چستی و چالاکی
کن پنجه خود را تیز چون قیچی دلاکی
در زیر نمد تا چند ای جوجه خر خاکی
ور می پلکی با خویش چون مردم تریاکی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.