آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۲

یا مقلتی تزود من نظرة الحبیبی

زیرا که دیده را نیست بی دیدنش شکیبی

یا مهجتی تمتع من قبلة العذارا

کز باغ خلد زین به نبود تو را نصیبی

یا من بک اعتمادی رفقا علی الفوادی

در کوی تو بنالد چون نیمه شب غریبی

یا عاجلا بقتلی لله علیک مهلا

کاموزمت جوابی گر گیردت حسیبی

ان تنظرو العواذل فی خدک لعیبی

و الله لن تلومو من نظرة الحبیبی

رحما بذی الحمار قم فاسقنی عقارا

کاین درد را نباشد جز جام می طبیبی

ما الحیله للشرمد یا راکبا علی البرق

من دست در عنان و تو پای در رکیبی

انت الذی ملکت من مشرق الی الغرب

این خطبه را بنامت خوش خواند دی خطیبی

زآشفته یاد آور ای همنفس بگلزار

در زاری ار به بینی شوریده عندلیبی