چو روز رام شاهنشاه کشور
نبرد آراست با گردان لشکر
سرایش پر ستاره گشت و پر ماه
ز بس خوبان و سالاران در گاه
همه طبعی چو خسرو بود با کام
همه دستی چو نرگس بود با جام
ز جام می همی بارید شادی
چو از مستی جوانمردی و رادی
سپهداران و سالاران لشکر
یکایک همچو مه بودند و اختر
دریشان آفتابی بود رامین
دو چشم از نرگس و عارض ز نسرین
دو زلف انگور و رخ چون آب آنگور
غلام هر دو گشته مشک و کافور
به بالا همچو سرو جویباری
فراز سرو باغ نوبهاری
دلش تنگ و دهان تنگ و میان تنگ
ز دلتنگی شده بر وی جهان تنگ
به بزم اندر نشسته با می و رود
به سان غرقهٔ افتاده در رود
ز عشق و جام می او را دو مستی
ز مستی و ز هجرانش دو سستی
رخ از مستی بسان زرّ دَرتاب
دل از سستی بسان خفته در خواب
به چشم اندر چو باده روی دلبر
به مغز اندر چو ریحان بوی دلبر
نشسته ویس بر بالای گلشن
ز روی ویس گلشن گشته روشن
بیاورده مرو را دایه پنهان
به بسیاری فریب و رنگ و دستان
نشاندش بر میان بام گلشن
نهاده چشم بر سوراخ روزن
همی گفتش ببین ای جان مادر
که تا کس دیدی از رامین نکوتر
نگر تا هست شیرین و بی آهو
چو مادر گفت ماننده به ویرو
نه رویست این که یزدانی نگارست
سرای شاه ازو خرم بهارست
سزد گر با چنین رخ عشق بازی
سزد گر با چنین دلبر بسازی
همی تا ویس رامین را همی دید
تو گفتی جان شیرین را همی دید
چو نیک اندر رخ رامین نگه کرد
وفا و مهرِ ویرو را تبه کرد
پس اندیشه کنان با دل همی گفت
چه بودی گر شدی رامین مرا جفت
چو خواهم دید گویی زین دل آزار
که ویرو را ازو بشکست بازار
کنون کز مادر و فرّخ برادر
جدا ماندم چرا سوزم بر آذر
چرا چندین به تنهایی نشینم
بلا تا کی کشم نه آهنینم
ازین بهتر دلارامی نیابم
سر از پیمان و فرمانش نتابم
چنین اندیشها با دل همی کرد
دریغ روزگار رفته میخورد
نکرد این دوستی بر دایه پیدا
اگر چه گشته بود از عشق شیدا
مرو را گفت رامین همچنانست
که تو گفتی و بس روشن روانست
هنرهای بزرگ و نیک داند
به فرخ بخت ویرو نیک ماند
و لیکن آنکه میجوید نیابد
رخم گر مه بود بر وی نتابد
نه خود را همچنین بیمار خواهم
نه نیز او را درین تیمار خواهم
نه من شایم به ننگ و ناپسندی
نه او شاید به رنج و مستمندی
خدا از بهر من نیکی دهادش
برفته نام و مهر من ز یادش
چو ویس آمد به زیر از بام گلشن
به چشمش تیره شد خورشید روشن
ستنبه دیو مهر آمد به جنگش
بزد بر دلش زهر آلوده چنگش
ربود و برد و بستردش بدان چنگ
ز جان هوش وز دل صبر وز رخ رنگ
چو بد دل بود ویس دل شکسته
ز جان آرام و از دل خون گسسته
گهی اندیشه بر وی زور کردی
هوا چشم خرد را کور کردی
گهی گفتی چه خواهد بود بر من
جز آن کز من برآید کام دشمن
نه هرگز مهربانی کس نورزید
و یا کام دلی رنجی نیرزید
اگر آزادهای باشد چو رامین
چرا پر هیزد از بدخواه چندین
گهی شرمش هوا را دور کردی
خرد اندیشه را دستور کردی
بترسیدی ز ننگ این جهانی
ز پادافراه کار آسمانی
چو از یزدان و از دوزخ بترسید
خرد مر شرم را بر مهر بگزید
پشیمان شد ز مهر و مهرکاری
گزید آزادگی و ترسگاری
بران بنهاد دل کز هیچ گونه
نپیوندد به کردار نمونه
خرد را دوستر دارد ز رامین
نیارد سر به ناشایست بالین
چو بر دل راستی را پادشا کرد
روان را ترسگاری پارسا کرد
نبود آگه ز کار ویس دایه
که او جان را ز نیکی داد مایه
به رامین شد مرو را مژدگان برد
که شاخ بخت سر بر آسمان برد
رمیده صید لختی رامتر شد
وزان تندی و بد سازی دگر شد
چنان دانم که با تو سر درآرد
درخت اَندُهَت شادی برآرد
چنان دلشاد شد آزاده رامین
که مرده باز یابد جان شیرین
زمین را بوسه داد او پیش دایه
بدو گفت ای به دانش نیک مایه
سپاست بر سرم بهتر ز دیهیم
که کردی مر مرا از مرگ بی بیم
بدین رنج و بدین گفتار نیکو
ترا داشن دهاد ایزد به مینو
که من داشن ندانم در خور تو
و گر جان بر فشانم بر سر تو
توی مادر منم پیش تو فرزند
ترا دارم همیشه چون خداوند
سر از فرمان تو بیرون نیارم
تن و جان را دریغ از تو ندارم
هر آن کامی که تو خواهی بجویم
به کردار و به گنج و آبرویم
چو زین ساز نیکویها گفت بسیار
نهاد از پیش او سه بدره دینار
دگر شاهانه درجی از زر ناب
در و شش هار مروارید خوشاب
بسی انگشتری از زر و گوهر
بسی مشک و بسی کافور و عنبر
نپذرفت ایچ داشن دایه از رام
بدو گفت ای شه فرخنده بر کام
ترا نز بهر چیزی دوستدارم
که من خود خواسته بسیار دارم
توی چشم مرا خورشید روشن
مرا دیدار تو باید نه داشن
یکی انگشری برداشت سیمین
که دارد یادگار شاه رامین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، توصیف روزی شاد و پرنور در دربار شاهنشاه رامین صورت گرفته است. جنگاوران و سرداران در جمعی خوشحال و سرمست با جام می در حال شادی و بزم هستند. در میان این جمع، رامین با ظاهری زیبا و جذاب توصیف میشود که دلش پر از غم است. او در حالی که مست است، به عشق خود، ویس، میاندیشد و از تنهایی رنج میبرد.
ویس نیز در باغی نشسته و به زیباییهای رامین میاندیشد. او از جدایی و فاصلهاش با رامین رنج میکشد و به خود میگوید که چه میشود اگر رامین همدمش باشد. در این میان، دایه که تنها او را میبیند، به ویس میگوید که رامین فردی شایسته و هنرمند است و او بهتر است با چنین عشقی زندگی کند.
سپس، احساسات قوی دو طرف نمایش داده میشود، از عشق و دلتنگی تا ترس از ننگ و عواقب ناشایست. ویس بر اثر دل شکستگی غمگین میشود، اما در نهایت از انتخاب رهایی و سرنوشت خود آگاه میشود. رامین به دایه شکرگزاری میکند که او را از مرگ نجات داده و در پایان، هدایا و نشانههایی از محبت خود برای دایه میآورد.
این متن به خوبی از عشق، احساس تنهایی و امید در میان دو عاشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در روزی که شاهنشاه آرامش کشور را به همراه لشکری از جنگجویان فراهم کرد.
هوش مصنوعی: آسمان پر از ستاره و ماه شد، به خاطر زیباییهای فراوان و بزرگان و فرمانروایان در آن زمان.
هوش مصنوعی: همه افراد به زیبا و دارای ویژگیهای خوب مانند خسرو (پادشاه) هستند و همه به خوشی و لذت مانند نرگس، زیبا و دلنشین هستند.
هوش مصنوعی: از جام شراب شادی میبارد، مانند اینکه از مستی جوانمردی و بزرگواری جلوه مینماید.
هوش مصنوعی: فرماندهان و سرداران سپاه هر یک همچون ماه و ستاره درخشان بودند.
هوش مصنوعی: چشمان رامین مانند نرگس درخشان و چهرهاش همانند گل نسرین زیبا و جذاب است.
هوش مصنوعی: دو زلف مانند خوشههای انگور و چهرهاش چون آب انگور است. این جوان، هم زلفهایش خوشبو و هم چهرهاش معطر است.
هوش مصنوعی: شبیه درخت سرو که به سمت بالا رشد میکند، چشمهای در باغی با شکوفههای تازه و بهاری نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: دلش پر از اندوه و سخنانش محدود است و در درونش احساس تنگی میکند، بهطوری که برایش جهانی که پیش رویش است، به شدت کوچک و تنگ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در محفل نشستهام و در حال نوشیدن شراب هستم، مانند کسی که در آب غرق شده و نمیتواند خود را بیرون بکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح نشاندهنده احساسی عمیق از عشق و نوشیدن شراب است. فردی که تحت تأثیر عشق و شراب قرار گرفته، از سستی و بیحالی ناشی از جدایی و فراق معشوق نیز رنج میبرد. در واقع، عشق و میگساری هر دو او را به حالت مستی و بیقراری میبرند، اما حس فقدان و جدایی باعث میشود که به نوعی ضعف و ناتوانی احساسی دچار شود.
هوش مصنوعی: چهرهات در حالتی شبیه به طلا میدرخشد و دل من به خاطر ناتوانی، مانند کسی که در خواب است، سست و بیحرکت شده است.
هوش مصنوعی: چشمان دلبر مانند شرابی است که انسان را خوشحال میکند و بوی او همچون عطر ریحان در دل جای میگیرد.
هوش مصنوعی: ویس بر فراز باغ نشسته است و به خاطر زیبایی او، باغ مانند خورشیدی روشن شده است.
هوش مصنوعی: با خودت این آوازه را بیاور که در زیر چهرههای زیبا و فریبنده، واقعیتهای نهانی نهفته است.
هوش مصنوعی: او را بر بالای باغ نشاند و چشمانش را به سمت سوراخ روزنه دوخت.
هوش مصنوعی: او میگفت: ای جان مادر، ببین که آیا کسی را بهتر از رامین دیدهای؟
هوش مصنوعی: نگران نباش که زندگی شیرین و دلپذیر است و شباهت زیادی به لحظات ارزشمند با مادر دارد.
هوش مصنوعی: این گفته بیانگر این است که زیبایی و خوشی در این دنیا به وجود یک نیروی الهی و مقدس بستگی دارد. اگرچه ممکن است ظاهراً به نظر برسد که کاخ شاهانه و زندگی سلطنتی خوشایند است، اما حقیقت این است که این زیبایی و سرسبزی به دست خدا و قدرت اوست و هیچ چیز به تنهایی از خود ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر با چنین چهره زیبایی عشق ورزی کنی، کار درستی است و اگر با چنین محبوبی ارتباط برقرار کنی، باز هم کاری شایسته است.
هوش مصنوعی: وقتی همواره ویس و رامین را میدیدی، گویی جان شیرینت را میدیدی.
هوش مصنوعی: وقتی که رامین به چهرهی زیبا نگاه کرد، وفا و محبتش را از بین برد.
هوش مصنوعی: به یاد بیاور که با دل خود چه میگفتند: اگر تو رامین بودی و من همسر تو، چه حالی داشتیم؟
هوش مصنوعی: وقتی میخواهم او را ببینم، گویی قلبم به شدت آزرده است، چون او مانع فعالیتها و خوشیهایم شده است.
هوش مصنوعی: حالا که از مادر و برادر نیکوکارم جدا شدهام، چرا باید به خاطر این جدایی در دل بسوزم؟
هوش مصنوعی: چرا باید مدت زیادی را تنها بگذرانم و مصیبتها را تحمل کنم؟ من که مانند آهن بیاحساس نیستم.
هوش مصنوعی: از این بهتر دلیلی برای آرامش نمییابم، و از دستورات و وعدههای او چشم برنمیدارم.
هوش مصنوعی: در دل غم و اندوهی که روزگار گذشته را یادآور میشود، به جای افسوس خوردن، بهتر است به زندگی ادامه داد و از لحظهی حال بهره برد.
هوش مصنوعی: این دوستی هرگز برای دایه نمایان نشد، حتی اگر به خاطر عشق به شدت شیدا شده باشد.
هوش مصنوعی: رامین به مرو گفت: تو همانطور که گفتی، با روحی روشن و شفاف هستی.
هوش مصنوعی: افراد با سرنوشت خوب و خوش، مهارتهای برجسته و نیکو را میشناسند و به آنها مسلط هستند.
هوش مصنوعی: به طور کلی، اگر کسی به دنبال چیزی باشد، در نهایت احتمالاً آن را پیدا نخواهد کرد. حتی اگر روشنایی و زیبایی که به او میتابد (مانند مه) وجود داشته باشد، نمیتواند آن را درک کند یا به آن دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم خودم را در این وضعیت بیمار کنم و همچنین نخواهم که او هم در این درد و رنج بماند.
هوش مصنوعی: نه من شایسته ننگ و عیب هستم و نه او سزاوار درد و رنج و درهم شکستن است.
هوش مصنوعی: خداوند برای من خیر و خوبی عطا کند، ولی به خاطر دوری از یاد و محبت من فراموش شده است.
هوش مصنوعی: وقتی ویس به زیر آمد، دید که آسمان در گلشن تاریک و بدون روشنایی است، حتی نور خورشید به چشمش تیره و کمرنگ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دیو مهر به جنگ آمد و با چنگی که زهرآلود بود، بر دلش ضربه زد.
هوش مصنوعی: او به طرز فریبندهای آنچه را که داشت، از او گرفت و با خود برد؛ به گونهای که نه تنها از جان و هوش او بلکه از دل و صبر و حتی از رنگ رخسارش هم چیزی نمانده است.
هوش مصنوعی: وقتی ویس دلش شکسته و ناراحت است، آرامش جانش را از دست میدهد و احساس درد و اندوهی عمیق در دلش دارد.
هوش مصنوعی: گاهی تفکر و اندیشه بر او چیره میشود و به همین دلیل، دید عقل و خرد را نابینا میکند.
هوش مصنوعی: گاهی از من میپرسید که چه چیزی بر من خواهد گذشت، جز اینکه آنچه که از من بروز کند، خواسته دشمن خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچکس هرگز نمیتواند به راحتی به مهربانی و دلسپردن به آرزوهایش دست یابد و هیچکس نباید به خاطر رنجی که در دل دارد، ارزش خود را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند رامین آزاد و بلند همت باشد، چرا باید از بدخواهان بترسد و نگران آنها باشد؟
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با شرم و حیا، هوا را تغییر میدهی و به خرد و اندیشه نظم میدهی.
هوش مصنوعی: خود را از شرم و ننگ این دنیا میترسانی، اما باید از عواقب کارهای آسمانی هم بترسی.
هوش مصنوعی: وقتی انسان از خدا و از جهنم بترسد، عقلش باعث میشود تا از شرم، محبت را برگزینند.
هوش مصنوعی: او از عشق و محبت دست کشید و به جای آن، آزادگی و ترس را انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: دل را قرار نیست به هیچ چیز وابسته کند، زیرا مانند یک الگو، به هیچ عمل و رفتاری پیوند نمیخورد.
هوش مصنوعی: خرد بیشتر از عشق رامین را میپسندد و هرگز بر سر میزی که ناپسند است نمیآید.
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت در دل جای گرفت، روح انسان به نیکی و آرامش دست مییابد.
هوش مصنوعی: آنکه از کارهای ویس اطلاع نداشت، نمیدانست که او با کارهای نیک خود باعث نیکویی جانش شده است.
هوش مصنوعی: رامین به مژدههای خوب و خوشامدهای بسیار خوشحال شده است، چون شاخ بخت او به بلندای آسمان رفته و نشانهای از سعادت و خوششانسیاش را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: پرندهی ترسو کمی آرامتر شد و از آن سختی و بدرفتاری تغییر حالت داد.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که درخت غمهایت شادی به همراه خواهد آورد.
هوش مصنوعی: رامین، که آزاد است و دلش شاد است، به قدری خوشحال میشود که گویی دوباره جان شیرینش را پس میگیرد، حتی اگر به نظر برسد که مرده است.
هوش مصنوعی: او به زمین بوسهای داد و به دایهاش گفت: «ای کس که دارای دانش نیکو هستی!»
هوش مصنوعی: سپاس بر جانب من بهتر از تاج و تختی است که مرا از مرگ بیدغدغه نجات دادی.
هوش مصنوعی: خداوند به تو عطای خوبی میبخشد و در این رنج و با این سخنان نیکو، به تو نعمتی خواهد داد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که برای تو چه کارهای شایستهای میتوانم انجام دهم و اگر لازم باشد، جانم را هم فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: من در مادر خودم، هیچ گاه فرزند تو را فراموش نمیکنم، مانند خداوند که همیشه با ماست.
هوش مصنوعی: من هرگز از فرمان تو خارج نخواهم شد و برای تو از جان و تن خود دریغ نمیکنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی به دنبالش خواهم بود، از حیث کردن، ثروت و احترامم.
هوش مصنوعی: زمانی که زینساز، ویژگیهای خوب را بسیار وصف کرد، از جلوی او سه کیسه پر از دینار گذاشت.
هوش مصنوعی: دیگر با شکوه و عظمت، درباری از طلا و شش دانه مروارید زیبا.
هوش مصنوعی: بسیاری از انگشترهای طلا و جواهر وجود دارد و همچنین عطرهای خوشبو و گرانبهایی چون مشک، کافور و عنبر.
هوش مصنوعی: داشتهها و احساسات خود را از کسی نپذیرفتم و به او گفتم ای پادشاه خوشبخت، بر خواستههای خود دقت کن.
هوش مصنوعی: من تو را به خاطر چیزی که خودم بسیار دوست دارم، دوست دارم.
هوش مصنوعی: در چشمان من، خورشید روشنایی را تجربه میکند و دیدن تو برای من ضروری است.
هوش مصنوعی: شخصی انگشتر نقرهای را برداشت که یادگاری از شاه رامین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.