جهان را رنگ و شِکل بیشمارست.
خِرَد را بافرینش کارزارست.
زمانه، بندها، داند نهادَن،
که نَتْواند خِرَد آن را گُشادن.
نِگر کاین دام طُرفه چون نهادهست،
که چونان خُسرَوی در وِی فتادهست.
هوا را در دلش چونان بیاراست،
که نازاده عروسی را همی خواست.
خِرَد این راز را بر اوی بُگْشاد؛
که از مادر بلایِ وِی همی زاد.
چو این دو ناموَر پیمان بِکردند،
درستی را به هم سوگند خوردند.
نِگر چونین شگفت آمد اَزیشان؛
کُجا بستند بر ناموده پیمان.
زمانه دستبُردِ خویش بِنْمود؛
شگفتی بر شگفتی بَربیَفْزود.
بَر این پیمان فراوان سال بُگْذشت.
ز دلها یادِ این اَحوال بگذشت.
درختِ خشک بوده، تَر شُد از سَر؛
گلِ صدبرگ و نسرین آمَدَش بَر.
به پیری باروَر شد شهربانو؛
تو گُفتی دَر صدف اُفتاد لؤلو.
یکی لؤلؤ که چون نُه مَه برآمد،
ازو تابنده ماهی دیگر آمد.
نه مادر بود گفتی مَشرِقی بود،
کزو، خورشید تابان روی بِنْمود.
یکی دختر که چون آمد ز مادر،
شب دیجور را بِزْدود چون خَور.
کِه و مِه را سخنها بود یکسان؛
که یارَب! صورتی باشد بدین سان!
همه در رویِ او خیره بِماندَند.
به نام او را، خُجَسته ویس خوانْدَند.
همان ساعت که از مادر فروزاد،
مَرو را مادرش با دایگان داد.
به خوزان بُرد او را دایگانش؛
که آنجا بود جای و خان و مانش.
ز دیبا کرد و از گوهر همه ساز.
بِپَروَرد آن نیازی را به صد ناز.
به مُشک و عَنبر و کافور و سُنبل،
به آب بید و مُرد و نرگس و گُل،
به خزّ و قاقُم و سِنّور و سَنجاب،
به زیورهای نَغز و دُرِّ خوشاب،
به بسترهای دیبا و حواصل،
بِپَروَردش به ناز و کامهٔ دل.
خورِشها پاک و جانافزای و نوشین.
چو پوششهای نغز و خوب و رنگین.
چو قامت برکشید آن سروِ آزاد،
که بودش تن زِ سیم و دل ز پولاد،
خِرَد از روی او خیره بِماندی؛
نَدانِستی که آن بُت را چه خواندی!
گهی گفتی که این باغ بهارست؛
که در وِی لالههای آبدارست.
بنفشهزلف و نرگسچِشمَکانست؛
چو نسرینعارض و لالهرُخانست.
گهی گفتی که این باغِ خزانست؛
که در وی میوههای مِهرگانست.
سیه زلفینَشَ انْگورِ به بارست.
زَنَخسیب و دو پستانش دو نارست.
گهی گفتی که این گنجِ شَهانست؛
که در وی آرزوهایِ جهانست.
رُخش دیبا و اندامش حریرست.
دو زلفش غالیه گیسو عَبیرست.
تَنَش سیمست و لَبْ یاقوتِ نابست.
همان دَندانِ او دُرِّ خوشابست.
گهی گفتی که این باغِ بهشتست؛
که یَزدانْشْ ز نورِ خود سرشتهست.
تنش آبست و شیر و مِی رُخانش؛
همیدون انگبینست آن لَبانش.
رَوا بود اَر خِرَد زو خیره گشتی؛
کُجا چشمِ فَلَک زو تیره گشتی.
دو رُخسارش بهارِ دلبری بود.
دو دیدارش هلاکِ صابری بود.
به چِهرِه آفتابِ نیکوان بود.
به غمزه اوستادِ جادُوان بود.
چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛
دو زلفش پیشِ او چون دو سیهپوش.
چو شاهِ زَنگ بودش جَعدِ پیچان؛
دو رُخ پیشش چو دو شمعِ فروزان.
چو ابرِ تیره زلفِ تابدارش؛
به اَبْرَ انْدر چو زُهره گوشوارش.
دَه انگشتش چو دَه ماسورهٔ عاج؛
به سر بر هر یکی را فَندُقی تاج.
نِشانده عقدِ او را در برِ زَر؛
به سان آبِ بِفْشرده بر آذر.
چو ماهِ نو بَرو گسترده پروین.
چو طوق افگنده اَندر سروِ سیمین.
جمالِ حور بودش؛ طبع جادو.
سُرِینِ گور بودش؛ چشمِ آهو.
لب و زلفینْشْ را دو گّونه باران؛
شکربار این بُدی و مُشکبار آن.
تو گفتی فتنه را کردند صورت
بدان تا دل کُند از خلق، غارت؛
و یا چرخِ فلک هر زیب، کش بود،
بران بالا و آن رُخسار بِنْمود.
چنین پَرْوَرْد او را دایگانش.
به پَروردَن همی بِسپُرد جانش.
به دایه بود رامین هم به خوزان؛
همیدون دایگان بر جانْش لرزان.
به هم بودند آنجا ویس و رامین،
چو در یک باغ آذرگون و نسرین.
به هم رُستند آنجا دو نیازی.
به هم بودند روز و شب به بازی.
که دانست و کِرا آمد گمانی،
که حُکمِ هر دو چونَست آسمانی؟
چه خواهد کرد با ایشان زمانه؟
در آن کردار چون دارد بَهانه؟
هنوز ایشان ز مادرْشان نزاده،
نَه تخمِ هر دو در بوم اوفتاده،
قضا پَردَخته بود از کار ایشان؛
نِبِشته یک به یک کردار ایشان.
قضای آسمان دیگر نگشتی؛
به زور و چاره زیشان برنگشتی.
چو برخوانَد کسی این داستان را،
بداند عیبهای این جهان را.
نباید سرزنش کردن بِدیشان؛
که راهِ حُکمِ یزدان، بَست نتوان.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف زیباییهای طبیعت و شخصیتهای مختلفی که در آن به تصویر کشیده شدهاند، میپردازد. در آغاز، جهان را پر از رنگها و اشکال مختلف معرفی میکند و به قدرت خرد اشاره میکند که نمیتواند برخی از بندهای زمانه را آزاد کند. سپس دربارهی آفرینش یک دختر به نام ویس صحبت میکند که او زیبا و درخشان است و توصیفاتی از جمال او بیان میشود.
ویس در یک باغ پر از گل و میوه رشد میکند و با زیبایی و لطافتی که دارد، دلهای بسیاری را مجذوب خود میکند. داستان به رابطه او با رامین و همزیستی آنها در دوران کودکی میپردازد که در کنار هم به بازی و شادی میگذرانند.
در نهایت، متن بر این نکته تأکید میکند که تقدیر و قضا و قدر در سرنوشت هر فرد نقش دارد و نمیتوان آنان را بخاطر سرنوشتشان سرزنش کرد. این اثر به نوعی به حکمت و ناپایداری زندگی پرداخته و زیباییهای طبیعی و انسانی را با هم پیوند میدهد.
هوش مصنوعی: جهان دارای تنوع و شکلهای بسیاری است. عقل و اندیشه در فرآیند خلق و آفرینش، درگیر نبرد و تلاش هستند.
هوش مصنوعی: دنیا میداند که چگونه انسانها را به دام بیندازد، در حالی که خرد و اندیشه نمیتواند آن دامها را باز کند.
هوش مصنوعی: بنگر که این دام چقدر جذاب و فریبنده شده است، که مانند یک شاهزاده در آن گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: هوا را به گونهای در دلش تزئین کرده بود که حتی یک دختر بینوا و نامشروع هم به عروسی دعوت میشد.
هوش مصنوعی: خِرَد به او فهماند که این مشکل از همان ابتدا در وجود او بوده و از مادری که او را به دنیا آورده، به او منتقل شده است.
هوش مصنوعی: وقتی این دو شخصیت مشهور با هم پیمانی بستند، بر صداقت و راستگویی سوگند یاد کردند.
هوش مصنوعی: اگر این موضوع برای شما حیرتانگیز است، پس بدانید که آنها چگونه بر چیزی که هنوز تجربه نکردهاند، عهد بستهاند.
هوش مصنوعی: زمانه به ما نشان داد که چه کارهایی میتواند انجام دهد و حیرت بر حیرتها افزوده است.
هوش مصنوعی: سالهای زیادی بر این عهد و پیمان گذشت، اما خش یاد آن احساسات از دلها برطرف شد.
هوش مصنوعی: درختی که خشک شده بود، دوباره رویش سبز و سرزنده شد؛ گلهای زیبای زیادی به آن شکوفه دادند.
هوش مصنوعی: شهربانو در سن پیری به فرزندی نیکو دست یافت؛ تو گفتی که مروارید در صدف پیدا شده است.
هوش مصنوعی: یک مروارید که مانند نه ماه درخشان است، از آن مروارید ماهی دیگری تابناک و زیبا به وجود آمد.
هوش مصنوعی: گویی او مادر نیست، بلکه از سرزمین شرقی است، زیرا بینهایت زیبایی و درخشانیاش چنان است که مانند خورشید درخشان مینمود.
هوش مصنوعی: یک دختر به دنیا آمد که وقتی به این جهان پا گذاشت، مانند خورشید تاریکی شب را با نور خود کنار زد.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان شباهتهای دو چیز اشاره دارد و از خداوند میخواهد که چگونه ممکن است چیزی به این شکل وجود داشته باشد. در واقع، میخواهد بگوید که گرچه ممکن است برخی ویژگیها مشترک باشند، اما تفاوتهایی نیز وجود دارد که میتواند باعث حیرت شود.
هوش مصنوعی: همه به زیبایی او خیره شدند و نام او را ویس خوشنام گذاشتند.
هوش مصنوعی: همان زمانی که مرو به دنیا آمد، مادرش او را به دایگان سپرد.
هوش مصنوعی: او را به خوزان بردند، زیرا آنجا محل زندگی و خانهاش بود.
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و زیبا و جواهرات، همه چیز را آماده و فراهم میکند. به همین دلیل، آن نیاز و خواسته را با ناز و لطافت بسیار پرورش میدهد.
هوش مصنوعی: با خوشبوهایی همچون مُشک و عَنبر و کافور و سُنبل، به همراه عطر آب بید، گلهای مُرد و نرگس.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت و زندگی وحش میپردازد. در آن به خزهای نرم و درخشان، گربهها، سنجابها و زیورهای زیبا اشاره شده است. شاعر با استفاده از این نمادها، به جلوههای دلانگیز و رنگارنگ طبیعت توجه میکند و زیباییهایی که در اطراف ما وجود دارد را یادآور میشود.
هوش مصنوعی: او را در آرامش و با ناز و دلخواهش پرورش بده، در میان ابریشم و نعمتها.
هوش مصنوعی: خورشها خوشمزه و پرانرژیاند، درست مانند پوششهای زیبا و رنگارنگ که چشمنواز هستند.
هوش مصنوعی: وقتی آن درخت خوش قامت و سرسبز را بلند میکند، بدنهاش از نقره و دلش از فولاد است.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که عقل و دانش انسان در برابر زیبایی و جذابیت او مجذوب و حیران مانده است و نمیتواند درک کند که چه چیزی در مورد آن شخص یا شیء خاص را باید بیان کند. این نشاندهنده این است که زیبایی و جذابیت فرد یا شیء به حدی است که عقل را از کار میاندازد و انسان را در حیرت باقی میگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی میگویی این باغ بهاری است، چون در آن لالههای زیبای آبدار وجود دارد.
هوش مصنوعی: موی بلند و زیبای او مانند بنفشه است و چشمانش همچون نرگس میدرخشد؛ به علاوه، روی او همچون نرگس و زیباییاش شبیه به لاله است.
هوش مصنوعی: گاهی میگویی که این باغ در حال خزان است، اما در واقع در آن میوههای پاییزی وجود دارد.
هوش مصنوعی: موهای سیاه او مانند خوشههای انگور در حال باروری است. و سینههایش مانند دو سیب ناب رسیده است.
هوش مصنوعی: گاهی میگفتی که این چیز باارزش، متعلق به پادشاهان است، زیرا در آن، آرزوهای تمام مردم قرار دارد.
هوش مصنوعی: چهرهاش نرم و زیباست و جسمش مانند پارچهای لطیف است. دو دسته موی او مانند عطر دلانگیز و خوشبو میباشد.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند نقره است و لبهایش همچون یاقوت خالص میدرخشد. دندانهایش نیز مانند مرواریدهای زیبا و درخشان هستند.
هوش مصنوعی: گاه به من میگویی این باغ بهشت است چون خداوند آن را از نور خودش آفریده است.
هوش مصنوعی: او با لطافت و زیبایی خاصی چهره دارد، به طوری که چهرهاش شبیه به آبی زلال، شیر سفید و می خوشعطر است؛ لبانش همچنین شیرین و دلپذیر است و از آن انگبین میچکد.
هوش مصنوعی: اگر عقل و درک تو از آن منبع الهام بگیرد، هرگز دچار حیرت نمیشوی؛ پس چگونه چشمهای آسمان از آن جا تیره میشوند؟
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلپذیر او همچون بهار بود و هر بار که او را میدیدم، صبر و شکیباییام به پایان میرسید.
هوش مصنوعی: چهره آفتاب به نیکویی میدرخشد و رفتار او مانند استاد جادوگران است.
هوش مصنوعی: آن چهره زیبا مانند پادشاه روم است و دو زلفش همچون دو افرادی با لباسهای تیره در مقابل او قرار دارند.
هوش مصنوعی: این شخص مانند شاه زنگی دارای موهای مجعد و پیچیده است. چهرهاش همچون دو شمع روشن در جلوش میدرخشد.
هوش مصنوعی: زلفهای بلند و تیرهاش مانند ابرهای تاریک است، و او مانند گوشوارهای روشن و درخشان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دست او مانند ده ماسورهی عاجی است که بر روی هر یک از انگشتانش یک فندق زیبا به عنوان تزئین قرار دارد.
هوش مصنوعی: به او نشان داده شده که عشقش مانند آبی است که در آتش فشرده شده، در حالی که به شکل زردی در دستش قرار دارد.
هوش مصنوعی: مانند ماه نو که در آسمان میدرخشد و بر دایره پروین میتابد، همانگونه که طوقی بر گردن یک درخت نقرهای آویخته شده است.
هوش مصنوعی: این شخص دارای زیبایی همچون حوریان است و طبعش سحرآمیز. چشمانش شبیه چشمان آهوست و این زیبایی او را دلربا کرده است.
هوش مصنوعی: لب و زلفهای او مانند دو نوع باران است؛ یکی از آنها شیرین و لذتبخش است و دیگری خوشبو و معطر.
هوش مصنوعی: تو گفتی که آشوب و آشفتگی را به شکل زیبا و جذاب درآوردهاند تا دلها از مردم خالی شده و جذب آنها شوند.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی در زندگی به خاطر چرخش روزگار بر روی باشد، آن وقت باید آن را بالا برد و چهرهاش را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: او به گونهای تربیت شده است که با وجود نگهداریاش، جانش را نیز به پرورشدهندهاش میسپارد.
هوش مصنوعی: رامین در آغوش دایهای در خوزستان بود و دایهاش به خاطر نگرانی از حال او لرزان و مضطرب است.
هوش مصنوعی: ویس و رامین در آنجا کنار هم بودند، همچون گلها و گیاهان رنگارنگ در یک باغ.
هوش مصنوعی: در آنجا دو نیاز به هم پیوستند و روز و شب را در کنار یکدیگر به خوشی و سرگرمی گذراندند.
هوش مصنوعی: کسی که میداند و به کسی که شک و گمان دارد، باید بگوید که حکم و قضاوت هر دو در آسمان چگونه است؟
هوش مصنوعی: زمانه با این افراد چه خواهد کرد؟ وقتی که در رفتارشان بهانهای برای توجیه وجود دارد؟
هوش مصنوعی: آنها هنوز از مادرشان زاده نشدهاند و تخم و نشانه آنها هنوز به خاک نیفتاده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت از قبل تصمیم گرفته بود دربارهی رفتار آنها و تمام اعمالشان را بهطور دقیق ثبت کرده بود.
هوش مصنوعی: سرنوشت آسمانی دیگر بر تو تأثیر ندارد؛ حتی با تلاش و تدبیر هم نمیتوانی از آن نجات پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی این داستان را بخواند، عیب و نقصهای این دنیا را درک خواهد کرد.
هوش مصنوعی: نباید این افراد را سرزنش کرد؛ چرا که راه قضا و تقدیر خداوند ناتوان از تغییر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.