باز ز ابروی کمان و نوک مژگان زد به تیرم
بار الها چارهای کن سخت در چنگش اسیرم
دست از پا پیش شمشیرش خطا کردن نیارم
نیستم ز امرش گریزان وز قبولش ناگزیرم
ناوک تیر تو گر صد بار از پستان مادر
ننگرم بهْ، کرد بایستی دو صد لعنت به شیرم
تا نفس باقیست نام دوست باشد بر زبانم
تا که جانی هست نقش یار باشد در ضمیرم
از برای گوشه چشمت ز عالم چشم بستم
گر تو ابرو خم کنی از هر دو عالم گوشه گیرم
وعده دادی وقت جان دادن به بالین من آیی
جانم از هجرت به لب آمد نمیآیی بمیرم
ای جوانان از من ایام جوانی گم شد او را
هر کجا دیدید گوییدش که پیری کرد پیرم
سطوت دربار فقرم شد چنان کز روی کرنش
قالی شاهان به خاک افتند در پیش حصیرم
در وصالت دلخوشم از زندگی چون خضر لیکن
میکشد هجرت نمیدانم بمیرم یا نمیرم
زندگی از قدر من کاهید قدرم کس نداند
دانی آنوقتی که در عالم نبیند کس نظیرم
گر نکردم خدمت، این دانم، خیانت هم نکردم
شکر ایزد را که عارف نی وکیلم نی وزیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
آستانت را ببوسم، آستینت را بگیرم
نه به جز نام لب لعل تو ذکری بر زبانم
نه به جز یاد سر زلف تو فکری در ضمیرم
در همه ملکی بزرگم من که در دستت زبونم
[...]
گر همیبارد به سر شمشیر چون ابر مطیرم
جمله را در ادعای دوستی منت پذیرم
و زدم چونان تسلیم و رضایت سر نگیرم
نیست جز یاد وصالت آرزویی در ضمیرم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.