بار خدایا به فضل بندهٔ خود را
گر بتوانی فرست پارهٔ باده
زان می آسوده کز پیاله بتابد
چون ز بلور سپید بسد ساده
زانکه بدو تند کره رام توان کرد
زانکه ازو گردد ایستاده فتاده
زانکه مرا کرهایست تند و زنخ سخت
سرکش و بدخو میانهٔ گلهزاده
بنده بدو جز به می سوار نگردد
ور نبود می بماند بنده پیاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دخترکان سیاه زنگیزاده
پیش وضیع و شریف روی گشاده
مادرشان هیچگون به دایه نداده
وز در گهوارهشان به در ننهاده
ماه نو و صبح بین پیاله و باده
عکس شباهنگ بر پیاله فتاده
روز به شب کردهای به تیرگی حال
شب به سحر کن به روشنائی باده
از پی آن تا حصار غم بگشائی
[...]
ای ز بزرگی بدان مقام که قدرت
بر سر گردون فراشتست و ساده
بس که تردّد کنند زی درت آنک
بر فلک از کهکشان علامت جاده
عاجز تدبیر تست جنبش گردون
[...]
قاسم اشیء چه دست فیض گشاده
بهره (صامت) ز فضل کرده زیاده
هم به دلم مهر تو ودیعه نهاده
هم به کفم اختیار مدح تو داده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.