روی بخت خواجه خرم همچو گل
باد تا هر سال گل آرد جهان
بسته دولت عهد با دورانش باد
تا بود پیوسته با دوران زمان
باد حاجت خرمی را با دلش
حاجتی که جسم دارد با روان
تیغ او جفت طبیعی با ظفر
رایتش با سرفرازی توامان
سوی اقلیمی که یک ره بنگرد
ابر آنجا فیض بارد جاودان
سوی هر لشکر که آرد روی قهر
گوش دوران نشنود جز الامان
اهل حاجت را درش دارالشفا
سایهٔ تیغش بود دارالامان
جاودان خلق جهان را مدحتش
چون کلام انوری ورد زبان
گر بود بر خوان احسانش دمی
جوع نفتد حاجتش دیگر به نان
شاخ طوبی با قلم در دست اوست
نونهال باغ جنت نایبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان
چون بگردد پای او از پای دار
آشکوخیده بماند همچنان
عید فرخ باد بر شاه جهان
جاودانه شادمان و کامران
نعمتش پیوسته و عمرش دراز
دولتش پاینده و بختش جوان
سال و مه لشکرکش و لشکر شکن
[...]
ای مرا دیدار تو جان و جهان
بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان
ای جهان جان چه شادی باشدم
چون نباشی با من ای جان جهان
ای بسان حور و آئین پری
[...]
ای آفتاب حسن تو را آفتاب
سجده برد همچو من از آسمان
خردی تو و بزرگ تو را پایگاه
سال تو اندک و تو بسیار دان
چو آفتاب خردی در چشم خلق
[...]
خرمی رو در کشیدست از جهان
وز میان برداشت انصاف آسمان
عیش را لذت نماند چون برفت
خرمی از دست و انصاف از میان
نیست در شش گوشه عالم دلی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.