چه ناز است آنکه اندر سرگرفتی
به یکباره دل از ما برگرفتی
ز چه بیرون به نازی درگرفتم
برون ز اندازه نازی برگرفتی
تو را گفتم که: با من آشتی کن
رها کرده رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی با من به یکبار
شدی در جنگ و خشم از سر گرفتی
نهادی بر شکر ماشورهیِ سیم
پس آنگه لعل در شکّر گرفتی
مرا در پایِ غم کشتی و رفتی
هوایِ دیگری در بر گرفتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود اشاره میکند که با یک بار دلش را از او برگرفته و به سرنوشت دیگری رو آورده است. او از معشوقش درخواست کرده که با او آشتی کند، اما معشوق به جای این کار، در جنگ و خشم خود را غرق کرده و دوستی را که یکبار داشتند، رها کرده است. شاعر احساس میکند که در دلش غم و درد ایجاد شده و معشوق به سمت شخص یا چیزی دیگر رفته است. اشارههایی به شیرینی و تلخی عشق نیز در این شعر دیده میشود.
هوش مصنوعی: چه زیباست کسی که با یک حرکت، عشق و دلباختگی ما را از ما گرفته است.
هوش مصنوعی: چرا با ناز و غمزهای خاص از من دور شدهای، در حالی که خودت نیز از حد و اندازهات فراتر رفتهای و به دل من آمدهای؟
هوش مصنوعی: به تو گفتم که با من صلح کنی، اما تو مرا رها کردهای و به راهی دیگر رفتهای.
هوش مصنوعی: ای کاش آن دوستی که یکبار بین ما بود، در زمان جنگ و خشم از بین نرود و دوباره به یاد آورده شود.
ماشوره همان ماسوره است
هوش مصنوعی: تو مرا با اندوه و درد به زمین زدی و خودت به سوی کسی دیگر رفتی و او را در آغوش گرفتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا دل ز اخر من بر گرفتی
برفتی آخر دیگر گرفتی
دگر ره راه صحرا برگرفتی
غم آن دلستان از سر گرفتی
چراچندین غم شه پر گرفتی
که بانک لودنوت در گرفتی
سمنبر خدمت دیگر گرفتی
گل افگندی به خاک و بر گرفتی
چه کردم تا زمن دل برگرفتی
به جایم دیگری دلبر گرفتی
چه دیدی از من ای دلدار آخر
که رفتی همدمی دیگر گرفتی
چرا ای نور چشم از خون دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.