گنجور

 
انوری

تا که دستم زیر سنگ آورده‌ای

راستی را روز من شب کرده‌ای

از غم عشق تو دل خون می‌خورد

وای آن مسکین که با او خورده‌ای

یک به ریشم کم کن از آهنگ جور

گرنه با ایام در یک پرده‌ای

دل همی دزدی و منکر می‌شوی

بازیی نیکو به کو آورده‌ای

با چنین دست اندرین بازی مگر

سالها این نوع می پرورده‌ای

انوری دم درکش و تسلیم کن

کین ستم بر خویشتن خود کرده‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

دامن اندر پای صبر آورده‌ای

پس به بیداد آستین برکرده‌ای

هر زمان گویی چه خوردم زان تو

بیش از این چبود که خونم خورده‌ای

یک به دستم کم کن از آهنگ جور

[...]

مولانا

مرحبا ای پرده تو آن پرده‌ای

کز جهان جان نشان آورده‌ای

برگذر از گوش و بر جان‌ها بزن

ز آنک جان این جهان مرده‌ای

درربا جان را و بر بالا برو

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
قاسم انوار

پیری،اما عمر ضایع کرده ای

ای حرامت باد هر چه خورده ای

جامی

ای به پیشت حسن خوبان پرده‌ای

تو به پرده روی پنهان کرده‌ای

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه