چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
غمی با تو فرو گویم دمی با تو برآسایم
ندارم جای آن لیکن چو تو با من سخن گویی
من بیچاره پندارم که از جایی همی آیم
مرا گویی کزین آخر چه میجویی چه میجویم
کمر تا از توبربندم فقع تا از تو بگشایم
غمی دارم اگر خواهی بگویم با تو ورنه نه
بدارم دست از این معنی همان دستی همی خایم
به جان گر بوسهای خواهم بده چون دل گرو داری
مترس ارچه تهیدستم ولیکن پای برجایم
اگر دستی نهم بر تو نهادم دست بر ملکی
وگرنه بیتو تنگ آید همه آفاق در پایم
فراقت هر زمان گوید که بگریز انوری رستی
اگر می راستی خواهی چو هندو نیست پروایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندارد پای عشق او دل بیدست و بیپایم
که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم
میان خونم و ترسم که گر آید خیال او
به خون دل خیالش را ز بیخویشی بیالایم
خیالات همه عالم اگر چه آشنا داند
[...]
چو دادی مژده این نعمتم کت روی بنمایم
رها کن کز کف پای تو زنگ دیده بزدایم
به پات ار دیده سایم، زنده گردم، لیک کشت آنم
کز این خون غم آلوده چگونه پات آلایم
ز خون دیده خود شرمسارم پیش تو، کز وی
[...]
من بیدل گهی ز آمد شد کویت نیاسایم
ولی هرگز نمی بینم تو را چندان که می آیم
مرا زین در مران چون با سگانت بسته ام عهدی
که تا جان در تنم باشد بود خاک درت جایم
بگرید زار و گوید جان ازین مشکل توان بردن
[...]
چو نتوانم که در بزم تو بیموجب درون آیم
شوم دیوانه تا آبی برون بهر تماشایم
نمیرم تا براهت برنمی آید تمنایم
نماید تا قدم بیرون نیاید خارت از پایم
زبس گرمست نتواند نشستن هیچکس آنجا
عجب نبود اگر در بزم او خالی بود جایم
چو از آتش فزونتر مضطرب باشد سپند ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.