گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
انوری

یارم تویی به عالم یار دگر ندارم

تا در تنم بود جان دل از تو برندارم

دل برندارم از تو وز دل سخن نگویم

زان دل سخن چه گویم کز وی خبر ندارم

دارم غم تو دایم با جان و دل برابر

زیرا که جز غم تو چیزی دگر ندارم

هر ساعتی فریبم دل را به عشوهٔ تو

گویی که عشوهٔ تو یک یک ز بر ندارم

گفتی که صبر بگزین تا کام دل بیابی

صبر از چنان جمالی نشگفت اگر ندارم

صبرم چگونه باشد از عشق ماهرویی

کاندر زمانه کس را زو دوستر ندارم