گنجور

 
انوری

خدایگانا سال نوت همایون باد

همیشه روز تو چون روز عید میمون باد

به گرد طالع سعدت که کعبهٔ فلکست

هزار دور طواف سعود گردون باد

چنانکه رای تو بر امن و عدل مفتونست

زمانه بر تو و بر دولت تو مفتون باد

جهان عمارت و تسکین به رای و عدل تو یافت

همیشه هم به تو معمور باد و مسکون باد

چو بارگاه ترا پر شود ورق ز حروف

در آن ورق الف قد خسروان نون باد

نهال بختی کز باغ دولتت نبرند

چو شاخ خشک ز امکان نشو بیرون باد

اساس ملکی کز بهر خدمتت ننهند

ز نعل اسب حوادث خراب و هامون باد

اگر نه لاف سخا از دلت زند دریا

به جای در و گهر در دل صدف خون باد

ور از مراد تویی باز پس نهد گردون

به اضطرار و گردون بارکش دون باد

ز نام تو دهن سکه گر ببندد چرخ

وجوه‌ساز معادن قرین قارون باد

ز ذکر تو ورق خطبه گر بشوید دهر

سلام جمعه به تکبیر صور مقرون باد

به روز معرکه سؤ المزاج نصرت را

ز خون خصم تو مطبوخ باد و معجون باد

قدر چو دفتر توجیه رزقها شکند

محرران فلک را کف تو قانون باد

چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزد

ازو کمینه تکابی فرات و جیحون باد

بر آنکه نیست ز فوج تو موج حادثه را

زمان زمان ز کمین قضا شبیخون باد

اگر قضا رخ گردون ز فتنه زرد کند

از آنچه عجز ترا روی بخت گلگون باد

وگر قدر شب فکرت به روز دیر برد

از آن چه باک ترا روز و شب همایون باد

همیشه تا به جهان در کمی و افزونیست

عدوی ملک تو کم باد و ملکت افزون باد

ز کردگار به هر طاعتی که قصد کنی

هزار اجرت و آن اجر غیر ممنون باد

ز روزگار به هر نعمتی که روی نهی

هزار خدمت و هر خدمتی دگرگون باد

خدایگانا از غایت غلو و علو

همی ندانم گفتن که دولتت چون باد

دعای بنده مگر مستجاب خواهد بود

که در دهانش سخن همچو در مکنون باد

بدان دلیل که هردم سپهر می‌گوید

همین زمان و همین ساعت و هم‌اکنون باد