گنجور

 
امیر معزی

جز تو مرا یار و غمگسار نشاید

بی تو مرا جاودان بهشت نباید

صبر من از دل همی بکاهد هر روز

عشق توام هر زمان همی بفزاید

مونس من در شب سیاه ستاره

هجر تو روزم همی ستاره نماید

غارت دلها رخ تو پیشه ‌گرفته است

جز دل آزادگان همی نرباید

تا تو نیایی‌ گشاده روی بر من

دست و دل و کار من همی نگشاید

سوی تو آیم به سر به پای نیایم

گر غم هجر تو بر دلم به سر آید

 
 
 
رودکی

کار همه راست، آن چنان که بباید

حال شادیست، شاد باشی، شاید

انده و اندیشه را دراز چه داری؟

دولت خود همان کند که بباید

رای وزیران ترا به کار نیابد

[...]

ابوسعید ابوالخیر

کار همه راست چنانکه بباید

حال شادیست شاد باشی شاید

انده و اندیشه را دراز چه داری

دولت تو خود همان کند که بباید

رای وزیران ترا به کار نیاید

[...]

قطران تبریزی

بار خدایا ز مرگ منت چه آید

بی گنهان را ز غم مکش که نشاید

خامشی خویش خوار داری لیکن

خامشی من ترا همی نکزاید

تا تو یکی ره بسوی من نگرائی

[...]

محمد بن منور

کار همه راست شد چنانک بباید

حالت شادیست شاد باشی شاید

انده و اندیشه را دراز چه داری

دولت تو خود همان کند که بباید

رایِ وزیران ترا بکار نیاید

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
جمال‌الدین عبدالرزاق

رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید

از تو و خوی تو کارکس نگشاید

خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی

نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید

خون دلم میخوری مخور که روانیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه