امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۴ مرا از پی خدمت شاه باید دل و دیده و عمر و جان و جوانی هر آن زندگانی که بیشه گذارم مرا مرگ باشد چنان زندگانی ولیکن مرا شاه معذور دارد که طاقت نمیدارم از ناتوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات بیان میکند که باید برای خدمت به شاه جان و جوانیاش را فدای او کند. او اعتقاد دارد که زندگی بدون حضور شاه برایش بیمعناست و همان بهتر که بمیرد. اما شاه او را معذور میداند و او نیز از ناتوانیاش ابراز ناامیدی میکند.
هوش مصنوعی: برای خدمت به پادشاه، باید تمام وجودم را، از دل و چشم و عمر و جان و جوانیام، فدای او کنم.
هوش مصنوعی: هرگونه زندگی که بدون عشق بگذرانم، برایم مانند مرگ است. چنین زندگیای برایم هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اما شاه مرا درک میکند و میفهمد که از ضعف و ناتوانی نمیتوانم بیشتر تحمل کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.