بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
بیا کی گویی اندر جام مانند گلابستی
به خوشی گویی اندر دیدهٔ بیخواب خوابستی
سحابستی قدح گویی و می قطر سحابستی
طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی
اگر می نیستی یکسر همه دلها خرابستی
وگر در کالبد جان را به دل هستی شرابستی
اگر این می به ابر اندر به چنگال عقابستی
از آن تا ناکسان هرگز نخوردندی صوابستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی است. شاعر از معشوق میخواهد که می ناب و خالصی بیاورد که همانند یاقوت میدرخشد و روح را شاداب میکند. او به زیبایی و شادی اشاره میکند و میگوید که در دل انسان، شراب طرب و آرامش به وجود میآورد. اگر شراب وجود نداشته باشد، دلها و جانها خراب خواهند شد. شاعر همچنین به قدرت و ارزش شراب تاکید میکند و میگوید که اگر شراب در دست عقاب باشد، نااهلان هرگز از آن بهرهمند نخواهند شد. این اشعار در واقع اشاره به اهمیت عشق، شادی و لذتهای زندگی دارد.
هوش مصنوعی: میخواهم آن شرابی را بیاوری که فکر میکنی روحش مانند یاقوت خالص است یا مثل شمشیری است که در مقابل خورشید درخشش دارد.
هوش مصنوعی: بیا و بگو که آیا در جام مانند گل و گلاب هستی، در حالی که در خوشی و آرامش به خواب رفتهای و در چشمهای خوابآلودت، خواب را تجربه میکنی.
هوش مصنوعی: ای همچون ابر، مانند جامی پر از شراب، و ای فرح بخش، چون باران. در دل تو دعایی است که به جایی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر تو وجود نداشتی، همه دلها آشفته و خراب میشدند و اگر در جسم خود هستی، دلها مانند شراب شاداب و سرشار از زندگیاند.
هوش مصنوعی: اگر این شراب در ابر به چنگال عقاب باشد، تا آن زمان هیچکس دیگری نخواهد چشید و در این صورت، هیچکس نخواهد توانست از آن بهرهمند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
بیا کی گویی: اندر جام مانند گلابستی
به خوشی گویی: اندر دیدهٔ بیخواب خوابستی
سحابستی قدح گویی و می قطرهٔ سحابستی
[...]
گرازده فضل تو شاها یکی در آفتابستی
همانادر پرستیدنش هر کس را شتابستی
ور آن رادی که اندر دست تست اندر سحابستی
ز بارانش زمین پر گوهر و پر زرنابستی
وراین پاکی که اندرمذهب تست اندرآبستی
[...]
تعالی الله چه روی است آن که گویی آفتابستی
و گر مه را حیا بودی ز شرمش در نقابستی
اگر گل را نظر بودی چو نرگس تا جهان بیند
ز شرم رنگ رخسارش چو نیلوفر در آبستی
شبان خوابم نمیگیرد نه روز آرام و آسایش
[...]
دلم در ناله از پهلوی داغ سینه تابستی
بر آتشپاره ای چسبیده لختی از کبابستی
بهارم دیدن و رازم شنیدن برنمی تابد
نگه تا دیده خونستی و دل تا زهره آبستی
هجوم جلوه گل کاروانم را غبارستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.