بتی که حور بهشتی شود بر او مفتون
عقیق او به رحیق بهشت شد معجون
چو آهو است و دو زلفش به دام ماند راست
که دید آهوی سیمین و دام غالیهگون
دو کژدمند سیاه آن دو دام او گویی
که دل برند ز مردم همی به زرق و فسون
هزار مردم کژدم فسای دیده استی
بیا و کژدم مردم فسای بین اکنون
ز بهر آن که شد اندر جمال چون لیلی
ز غم شدند همه عاشقانش چون مجنون
چو عاشقان همه بستند بر وفاش کمر
به خون دل همه را تر شد از جفاش جفون
یکی منم که مرا دیده همچو جیحون کرد
جفای آن صنم ناگذشته از جیحون
چرا به جیحون کردم قیاس دیدهٔ خویش
که اندر آن همه آب است و اندر این همه خون
بتی که هست رخ او خزانهٔ ملکان
ز وصل او دل من پرجواهر مکنون
به ماه ماند هر شب خیال او تا روز
به وعده دادن وصلش مرا کند مرهون
خیال ماه مرا بس به وصل راهنمای
وزیر شاه مرا بس به عقل راهنمون
مجیر دولت پرویز روز ملکافروز
عمید ملک شه نیکبخت روزافزون
وزیر عادل ابوالفتح بن حسین که هست
دل منور او عقل و علم را قانون
به عقل و علم دلش را ز عالم ارواح
همی درود فرستد روان افلاطون
نه پروریدهٔ او را کند زمانه تباه
نه برکشیده او را کند ستاره نگون
زبس شتابکه او را بود به جود اندر
سَبَق برد گه جود از قضای کن فیکون
به بخشش کف او ساعتی وفا نکند
اگر معاینه گردد خزانهٔ قارون
به لون کلک و به شکل دوات او بنگر
اگر ندیدی ماهی و ماه را مقرون
شگفت و طرفه بود در میان ماهی و ماه
نهفته عنبر سارا و گوهر مخزون
ایا به فضل و کفایت گذشته از اقران
به صد قران چو توگردون نیاورند و قرون
زمین تیره چو روی تو دید گشت منیر
سپهر خیره چو رای تو دید گشت زبون
خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم
شدست بر تو ز رسم تو واله و مفتون
خدای کلک تو را داده قوت فلکی
چنانکه در حرکاتش زمین گرفت سکون
به خامهٔ تو کفایت همیشه بر پای است
مگرکفایت سقف است و خامهٔ تو ستون
شد از کفایت و بیداری تو بر یک حال
ولایتی متَلّون به شکل بوقلمون
به تو چو روضهٔ فردوس گشت مملکتی
که بود چون شکم حوت و ما درا و ذوالنون
همه دلیل کند گر کفایت تو شود
ملک به دولت جمشید و فر اَفریدون
ز همت تو تفاوت بس است تا کیوان
که دولت تو شریف است و هست کیوان دون
سزای مجلس تو کی بود معاذالله
هر آن سخن که به طبع اندرون شود موزون
به مجلس چو تویی بر سخن دلیر شدن
جنون بود به همه حال والجنونُ فنون
اگرکنم صفت اشتیاق تو بر خویش
در آن صفت سخنم بگذرد ز وهم و ظنون
نبود چاره مرا در فراق خدمت تو
کهگشته بر دل بیچاره چیره بود جنون
زنون و میم دو جشمم جدا نبود که بود
دلم بهتنگی میم و تنم بهگوژی نون
نهال شادی من خشک بود و پژمرده
به آب همت تو ترّ و تازهگشت ایدون
به مدح تو شدم از حادثات چرخ معاف
به فر تو شدم از نائبات دهر مصون
همیشه تا به جهان اندرون غم و شادی
بود ز اختر وارون و طایر میمون
تورا ز طایر میمون نصیب شادی باد
نصیب دشمن تو غم ز اختر وارون
به حل و عقد ولایت به خرج و دخل جهان
نبشته کلک تو توقیعهای گوناگون
سعادتی که بود بستن وگشادن از آن
بهخدمت توکمر بسته وگشاده حصون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید که شبیه به حوریان بهشت است و دلها را به خود جلب میکند. او توصیف میکند که چگونه عاشقان به خاطر جمال او دچار عذاب و درد میشوند و احساسات آنها چون مجنونان است. شاعر همچنین به مقام والای یک وزیر اشاره میکند و از علم و فضیلت او ستایش میکند. او به بیداری و هوش این وزیر اشاره دارد و او را با شخصیتهای تاریخی و اسطورهای مقایسه میکند. در نهایت، شاعر از حسرت و آرزوی وصال معشوق سخن میگوید و با توصیف احساسات عمیق خود به ذکر مصیبتهای فراق او میپردازد. شعر به زیبایی و عمق احساسات انسانی در عشق و ارادت میپردازد.
هوش مصنوعی: عقیق زیبا و درخشان به قدری جذاب است که حتی حوریهای بهشتی نیز به آن شیفته شدهاند و این سنگ زیبا با طراوت بهشتی ترکیب شده است.
هوش مصنوعی: مانند آهو است و موهایش در دام گرفتار شده است، زیرا که آهو و دام با هم برخورد کردهاند و این صحنه زیبا و دلفریب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دو کژدم سیاه به دام او افتادهاند، گویی که با نیرنگ و جادو دل مردم را میبرند.
هوش مصنوعی: هزار نفر از انسانها به تو نگاه میکنند، بیا و به کژدمی که در حال نیش زدن انسانهاست، نگاه کن.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی او، مانند لیلی، همه عاشقانش به غم افتادند و حالتی شبیه مجنون پیدا کردند.
هوش مصنوعی: عشقپیشهها در وفای تو به خود بندگی و تعهد بستهاند، و از درد و رنجی که ناشی از بیوفایی توست، دلهای همه به گریه در آمده است.
هوش مصنوعی: من همانی هستم که مانند جیحون (رودخانه) دیده میشوم. بیادبی آن معشوق (صنم) هرگز از من، مانند جیحون، گذشته نمیشود.
هوش مصنوعی: چرا چشم خود را با جیحون مقایسه کردم در حالی که آنجا پر از آب است و اینجا پر از خون؟
هوش مصنوعی: چهرهٔ او منبعی از زیبایی و بزرگی است که دل من از عشق به او مانند گنجینهای پر از جواهرات پنهان شده است.
هوش مصنوعی: هر شب، تصور او مانند ماهی در دل من جا میگیرد و تا صبح به من وعده میدهد که این وصل، مرا به او وابسته خواهد کرد.
هوش مصنوعی: تصور چهرهی ماه برای من کافی است تا به وصال برسم، و تدبیر و عقل نیز به من کمک میکند تا در این مسیر پیش بروم.
هوش مصنوعی: دولت پرویز در روزی که ملکافروز است، به عنوان عمید ملک، برای پادشاه نیکبخت با روزافزونی سپری میشود.
هوش مصنوعی: وزیر عادل ابوالفتح بن حسین کسی است که دلش روشن است و عقل و دانش را به عنوان راهنما و اصول خود قرار داده است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه فردی با عقل و دانش خود به روح افلاطون احترام میگذارد و برای او دعای خیر میفرستد. در واقع، این شخص از علم و عقل خود بهره میگیرد تا به مسیر فکری افلاطون ارادت ورزد و به او ادای احترام کند.
هوش مصنوعی: نه زمانه میتواند کسی را که از طرف خدا پرورش یافته، خراب کند و نه ستارهها میتوانند او را به سقوط برسانند.
هوش مصنوعی: او به خاطر سخاوت و generosity خود به سرعت در کارها پیشی میگیرد، چون هدایت و روزی از جانب قدرت الهی بر او نازل شده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با بخششهای ظاهری و زودگذر خود، به دیگران کمک کند، حتی اگر ثروت و داراییاش مانند خزانهٔ قارون باشد، موقتی و ناپایدار است و نمیتواند به وفای واقعی و ماندگار تبدیل شود.
هوش مصنوعی: به رنگ قلم و شکل دواتش نگاه کن. اگر نتوانستی ماه و ماهی را در کنار هم ببینی، غافل نباش.
هوش مصنوعی: در میان ماهی و ماه، چیزی شگفتانگیز و جذاب نهفته است؛ همانند عطر خوش عنبر و گوهرهای ارزشمند که در دل آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: آیا کسی مانند تو که از دیگران برتر و بافضیلت است، به ارزش صد دینار به گردون (آسمان) نخواهد آمد؟
هوش مصنوعی: زمانی که زمین تاریک و بیرمق، چهرهی تو را مشاهده کرد، به روشنایی و زیبایی درخشید. همچنین، آسمان که به نظرش تو را دید، حیران و شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: زمانی که عقل و خرد به عشق و دلدادگی دچار شود، مردم به خاطر ویژگیهای تو، شیدا و مجذوب تو میشوند.
هوش مصنوعی: خداوند به تو نیرو و قدرتی عطا کرده است که مانند وضعیت ستارهها در حرکات خود، زمین را هم آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همواره نیاز به حمایت و توانمندی وجود دارد، و اگر این حمایت به درستی تأمین نشود، ممکن است مانند سقف، مستحکم نباشد. در اینجا، "خامهٔ تو" به نوعی قدرت و توانایی اشاره دارد که نقش اساسی در استحکام ساختار را ایفا میکند، مانند ستونی که از سقف حمایت میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر هوش و دانش تو، حالتی در زندگی تو ایجاد شده که مانند بوقلمون دائم در حال تغییر و دگرگونی است.
هوش مصنوعی: به تو، مانند باغی بهشتی، سرزمین زیبایی گشته است که پیشتر همانند شکم ماهی و مکانی تاریک و ناامید بود. ما در این وضع، همچون ذوالنون (لقمان حکیم) به یاد تو و قدرت تو هستیم.
هوش مصنوعی: اگر تو شایسته و لایق باشی، همه چیز برایت فراهم میشود، حتی اگر ملک و پادشاهی به عظمت جمشید و برتری افریدون باشد.
هوش مصنوعی: توانایی و اراده تو بسیار بیشتر از کیوان است، زیرا مقام و جایگاه تو ارزشمند و بلندمرتبه است، در حالی که کیوان در مرتبهای پستتر قرار دارد.
هوش مصنوعی: مناسبت و شرایط حضور در محفل تو به هیچ وجه مجاز نیست، چرا که هر سخنی که به دل برود، خوش آهنگ و موزون خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیده شدن با کسی مثل تو در مجالس باعث میشود که انسان بیپروا و شجاع شود، زیرا جنون به همه حالتها و فنون زندگی نفوذ دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره اشتیاق تو صحبت کنم، در واقع این توصیف بر من تأثیر میگذارد و مرا از خیالات و گمانها دور میکند.
هوش مصنوعی: در جدایی از تو چارهای ندارم، زیرا جنون بر دل بیچارهام تسلط یافته است.
هوش مصنوعی: چشمهای من هرگز از هم جدا نیستند؛ دل من به جدایی از تو به شدت ناراحت است و بدنم نیز در غم دوری تو میسوزد.
هوش مصنوعی: درخت شادی من پژمرده و خشک بود، اما با تلاش و همت تو دوباره سرسبز و سرزنده شد.
هوش مصنوعی: به خاطر ارادت و مدحی که از تو دارم، از مشکلات و سختیهای زندگی محفوظ ماندهام و سایهی قدرت و وقار تو باعث شده است که از بدبختیهای زمان در امان باشم.
هوش مصنوعی: در زندگی همیشه غم و شادی وجود دارد، که به خاطر سرنوشت نامساعد و تقدیر خوب است.
هوش مصنوعی: تو از پرندهای خوششانس بهرهمند از شادی هستی، در حالی که دشمن تو با بدبختی و غم روبرو است.
هوش مصنوعی: در مسائل مربوط به حکومت و مدیریت، قلم تو در نوشتن اسناد و احکام مختلف نقش تعیینکنندهای دارد و همه چیز تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: سعادتی که در بستن و گشادن است، نشاندهندهی این است که من برای خدمت به تو آمادهام و برای این کار هم خود را محکم و هم منعطف کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.