بیروح پیکری است گه جنگ جان شکار
بیدود آتشی است گه رزم پرشرار
گر پرشرار آتش بیدود نادرست
نادرترست پیکر بیروح جان شکار
پیکر بود شگفت به پاکیزگی چو جان
آتش بود بدیعتر ار باشد آبدار
رخشنده چون ستاره و چون آسمان کبود
وز آسمان ستاره شود بر تنش نثار
هنگام کینه بر تنش از فرق تا قدم
دندانهاش تیزتر از شعلههای نار
گوییکه هست بر سر دندانهای او
زهری که هست در بن دندانهای مار
ابری است لاله بار و درختی است لاله بر
دیدی درخت لالهبر و ابر لاله بار
باریدنش همیشه به صحرای معرکه
یازیدنش همیشه به میدان کارزار
آبی مروق است فسرده که روز رزم
دشمن در او خیال اجل بیند آشکار
هر دشمنی که دید خیال اجل در او
خالی شد از خیال و روان شد خیالوار
لوحی است نیلگون که قلم در خلاف او
از رشک زرد روی شد و لاغر و نزار
با لوح گر قلم به ازل سازگار بود
با این زدوده لوح کبودی است سازگار
کان لوح از او نگار پذیرفت در ازل
وین لوح از این همی بپذیرد کنون نگار
بشکست پشت مهرهٔ کفار در عرب
تا نام او به دست علی کشت ذوالفقار
آدینه چون خطیب به منبر بر آردش
تازه شود به تیزی او دین کردگار
هست او به روز رزم سلیحیکه آن سلیح
آید گه اجل ملکالموت را به کار
شخصی که زینهار نباید ز چنگ او
جانش نیابد از ملکالموت زینهار
تا از میان سنگ درنگشگسسته شد
سنگ و درنگ برد ز خصمان خاکسار
در سنگ بود عاجز و امروز معجزست
در دست پهلوان خداوند روزگار
والاعماد دولت و دنیا جمال دین
خوارزمشاه میر هنرمند کامگار
شاهیکه حق و باطل از او شد بلند و پست
میری که دین و کفر از او شد بلند و خوار
نامش محمدست و به عدلش مُخَلّدست
هم ملت محمد و هم ملک شهریار
آهو ز شیر شیر خورد در ولایتش
و زبَرکند ستایش او طفل شیر خوار
نشگفت اگر بهخدمت جودش بر آسمان
بندد کمر ز قوسِ قزح ابر نو بهار
کان گل فروز باشد و این هست دلفروز
وان قطره بار شد و این هست بدره بار
بازی است تیر اوکه شود چون تذرو پر
هرگه که خصم را چو کبوتر کند شکار
همرنگ خاک جرم قمر زان سبب بود
کز نعل اسب او به قمر پر شود غبار
تاریک فام روی زحل زان قبل بود
کز خون رزم او به زحل بر شود بخار
دارد هر آن هنرکه بهکارست خلق را
واندر هنر ز خلق ندارد نظیر و یار
در حق بود طریقت او صدق را دلیل
در دین بود عقیدت او شرع را شعار
از اعتقاد پاک بود در دلش دو چیز
تحقیق مرد خندق و تصدیق یار غار
وانجا که رای باید و تدبیر مملکت
پیرایهٔ خرد بود و مایهٔ وقار
گفتار او بود به همه خیرها مشیر
تدبیر او بود به همه فخرها مسار
رای صواب او ز بلندی و روشنی
از چرخ ننگ دارد و از آفتاب عار
وآنجا که عدل باید و انصاف و راستی
تیغش برآورد ز سر ظالمان دمار
تنها روند قافله از امن و عدل او
بیرهنمای و بدرقه در کوه و در قفار
ازگرگ، میش یاد نیارد به ساده دشت
وز باز کبک باک ندارد به کوهسار
وانجاکه جود باید و احسان و مکرمت
ابری بودکه موج زند در دلش بخار
بهزان دهد صِلَتْ که کند مادح آرزو
مه زان دهد عطا که کند زایر انتظار
باشد دو چیز مختلف از جود او بههم
آسایش افاضل و رنج خزینهدار
وانجا که حلم باید و بخشایش گناه
عَفْوش خبر دهد که رحیم است و بردبار
جرم گناهکار کند عفو بیش از آنک
در پیش او زبان بگشاید به اعتذار
هنگام عفو و رحمت او در مناظره
از بیگناه چیرهتر آید گناهکار
وانجا که رزم باید و پیکار و تاختن
بر مرکب شجاعت و مردی بود سوار
گاهی کند حصار چو صحرا زعزم خویش
گاهی به جزم خویش ز صحرا کند حصار
تیغش ز دور عرضه کند صورت اجل
بر پیل کارزاری و بر شیر مرغزار
دندان شیر در دهن از خون چنان کند
کاندر کفیده نار بود دانههای نار
زیبد کزان جهان به نظاره به این جهان
آیند جان رستم و جان سفندیار
تا چون بگیرد او به سنانی هزار خصم
بوسند دست او به زمانی هزار بار
شخصی بهاین صفت که شنیدست در جهان
اندر شمار یک تن و اندر هنر هزار
گویی نگاشته است یکی صورت از هنر
هنگام آفرینش او آفریدگار
ای روز بار تو دل زوّار پر نشاط
وی روز رزم تو سر حَسّاد پر خمار
میدان تو مگر عرصات است روز رزم
ایوان تو مگر عرفات است روز بار
زان اختیاری از امرا شاه و خواجه را
کان از ملوک و این ز وزیران شد اختیار
چون هر دو را به دیدن روی تو بود رای
روی از دیار خویش نهادی برین دیار
مردانهوار ریگ بیابان گذاشتی
با لشکری چو ریگ بیابان، گه شمار
از فرّ پادشاه تو را یمن بر یمین
وز دولت وزیر تو را یُسر بر یسار
دریای بیکنار وزیرست و پادشاه
عالم ز موج هر دو پر از درّ شاهوار
تا تو ز رود بار به پیروزی آمدی
چون کوه آهنین سوی دریای بیکنار
گویی جهان به خواب همی بیند ای عجب
کوه آمده ز جانب دریا به رود بار
ای حقگزار خواجه و خدمتگزار شاه
خدمتگزار چون تو که دیده است و حق گذار
من بنده مدح تاجوران گفتهام بسی
وان مدح در زمانه زمن هست یادگار
دانند خدمت من و دارند حرمتم
شاه بلند بخت و وزیر بزرگوار
کردم تو را پرستش و کردم ستایشت
تا یابم از ستایش تو عزّ و افتخار
روزم شود خجسته چو گویی مرا بیا
طبعم شود گشاده چو گویی مرا بیار
تا با رضا و شکر بقا و عُلوّ بُوَد
بادت مدام ساخته اسباب هر چهار
راضی ز تو شهنشه و شاکر ز تو وزیر
باقی به تو عشیرت و عالی به تو تبار
تا قار قیر باشد در لفظ فارسی
چونانکه در عبارت ترکی است برف قار
بادا چنانکه قار به ترکی سر عدوت
مویت چنانکه در لغت بارسی است قار
تا باشد از دو جامه شب و روز را سَلَب
کان هر دو را زظلمت و نورست پود و تار
روشن چو روز باد همیشه شب ولیت
چون شب همیشه روز معادیت باد تار
بر دشمنان دولت شاه زمانه باد
از رزم و کارزار تو همواره کار زار
از تو بساط مملکتش را رسیده زود
یک سر به قیروان و دگر سر به قندهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به وصف عظمت و شجاعت یک پادشاه و همچنین فضایل و ویژگیهای او میپردازد. شاعر به تصویرسازی از شخصیت پادشاه، او را به عنوان فردی با قدرت و عدالت معرفی میکند، از تواناییهای او در میدان جنگ و مدیریت مملکت یاد میکند و تأکید بر این دارد که عفو و رحمت او در برابر گناهکاران مثالزدنی است. شعر همچنین به مجاهدتها و فتوحات او اشاره دارد و به ارتباط او با خدا، دین و حق و انصاف پرداخته و در نهایت، از خدمات و مقام وزیر در کنار او نیز یاد میکند. این متن به طور کلی تجلیلی از یک پادشاه بزرگ و کارآمد است که در حافظه تاریخ جاودانه مانده است.
هوش مصنوعی: بدون روح، جسمی است که در آن جنگ جان گرفته، مانند آتش بیدود که در میانه نبردی پرحرارت شعلهور است.
هوش مصنوعی: اگر آتش پرشراری باشد که دود نداشته باشد، نادرتر از آن است که جسمی بیروح جان شکار کند.
هوش مصنوعی: وجودی شگفت و پاکیزه مانند جان، که درخشندگی و تازگیاش از آتش بیشتر است، اگر چاشنی آب هم به آن افزوده شود.
هوش مصنوعی: چهرهاش درخشان مانند ستاره است و همچون آسمان آبی. بر او ستارههایی از آسمان میبارد و بر تنش نثار میشود.
هوش مصنوعی: در زمان خشم و کینه، بدن او مانند تیغی تیز و خطرناک میشود، به طوری که دندانهایش از شعلههای آتش هم تندتر و خطرناکتر به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بر روی دندانهای او سمّی وجود دارد که مشابه سمّی است که در دندانهای مار نهفته است.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک درخت و ابری میپردازد که در گل و زیبایی فراوان هستند. ابری پر از گلهای زیبای لاله در آسمان است و درختی نیز دارد که با گلهای لاله زینت بخشیده شده است. این تصویر به زیبایی و شکوفایی طبیعت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بارش او همیشه در بیابان پر هیاهو و زندهاش در میدانی پر از نبرد است.
هوش مصنوعی: آبی که در حالت سکون و سردی قرار گرفته، در روز نبرد با دشمن، به وضوح نشانههای مرگ را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: هر دشمنی که ببینی، خیال مرگ از او دور میشود و او به حالت خیالی و غیرواقعی درمیآید.
هوش مصنوعی: لوحی آبی رنگ وجود دارد که وقتی قلم خواست آن را بنویسد، به خاطر حسادت و غبطه به رنگ زرد و کمرنگی دچار شد و به صورت ضعیف و نزار درآمد.
هوش مصنوعی: اگر قلم و لوح از آغاز با هم هماهنگ بودند، این لوحی که اکنون وجود دارد و پاک شده است، به طور جالبی با آنچه باقی مانده همخوانی دارد.
هوش مصنوعی: اگر لوح وجود با وجود او نقشی را در ازل پذیرفته، اکنون نیز این لوح میتواند نقشهای جدیدی را بپذیرد.
هوش مصنوعی: در جنگهای عرب، دشمنان شکست سختی خوردند و با قدرت علی، نام او به یادگار ماند و به واسطهٔ شمشیر مشهورش، ذوالفقار، بر آنها پیروز شد.
هوش مصنوعی: روز جمعه، زمانی که سخنران بر منبر میرود، دین خدا به تازگی و با قدرت در دلها زنده میشود.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، او همچون سلاحی است که مرگ نیروی مطلق را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: شخصی که باید از او بپرهیزد، جانش در امان نخواهد بود و نمیتواند از فرمان مرگ نجات یابد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سنگ از هم شکسته شد و از درنگ و توقف خود آزاد شد، دشمنانی که در خاک بودند نیز ناامید شدند.
هوش مصنوعی: در گذشته، عاجز و ناتوان بود، اما اکنون به معجزهای در دستان پهلوان خداوند در این دوران تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: خوارزمشاه، هنرمند موفق و زیبا، پایه و اساس حکومت و جهان است.
هوش مصنوعی: سلطانی که با حکم او، حق و باطل در جامعه مقام و منزلت پیدا کردند، مانند فرمانروایی است که با ارادهاش، دین و کفر برتری یا بیمنزلت مییابند.
هوش مصنوعی: نام او محمد است و به خاطر عدلش جاودانه است. هم ملت محمد و هم دولت شهریار در سایهی او پایدارند.
هوش مصنوعی: در سرزمین آهو، او از شیر مادرش تغذیه میکند و در همین حال، کودکی که هنوز شیرخوار است، در حال ستایش اوست.
هوش مصنوعی: جالب نیست اگر به خاطر generosity او، آسمان را با قوس قزح به جور کند و بهاری نو ایجاد کند.
هوش مصنوعی: دل همچون گل میدرخشد و باعث شادابی و سرزندگی است، و این باران به مانند قطرهای است که برات زندگی میافزاید.
هوش مصنوعی: تیر او مانند بازی است که وقتی به هدف میخورد، به سرعت به سمت دیگری میرود. هر زمان که دشمن را هدف بگیرد، او را مانند کبوتر شکار میکند.
هوش مصنوعی: برخی چیزها به دلیل شباهتشان به دیگر چیزها شناخته میشوند. در اینجا، به خاطر غبار ناشی از نعل اسب، رنگ قمر به خاک نزدیک میشود و این نشاندهنده تأثیر محیط و شرایط بر ظاهر اشیا است.
هوش مصنوعی: رنگ تیرهای که بر روی سیاره زحل دیده میشود، به خاطر آن است که از خون نبردها و جنگهای او به وجود آمده و در نتیجه بخار آن به زحل میرسد.
هوش مصنوعی: هر کس که هنری را به کار میبرد، در واقع دارای هنر است و این هنر در میان مردم بینظیر و بیهمتاست.
هوش مصنوعی: طریقت او بر پایه صداقت استوار است و ایمان او نشانهای از پیروی از اصول دین میباشد.
هوش مصنوعی: او در دلش به دو چیز ایمان داشت: یکی حقیقت شخصیت مردی که در خندق جنگیده و دیگری تصدیق و تایید دوستش که در غار با او بوده است.
هوش مصنوعی: در جایی که نیاز به اندیشه و مدیریت برای اداره کشور است، خرد و عقل به عنوان ویژگیهای اصلی و عامل ایجاد احترام و اعتبار باید حضور داشته باشند.
هوش مصنوعی: او در سخنانش همیشه به خوبیها اشاره میکند و تدبیرش باعث میشود که در همه زمینهها افتخارآمیز باشد.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشهی او از افکار بلند و روشن نشأت میگیرد و نسبت به چیزهایی که از آسمان و خورشید زشت و ناپسند هستند، بیزار است.
هوش مصنوعی: در جایی که لازم است عدالت و انصاف برقرار شود، شمشیر عدالت بر سر ستمگران فرود میآید و آنها را نابود میکند.
هوش مصنوعی: تنها راهی که کاروان به امنیت و عدل او میرسد، بدون راهنما و بدرقه در کوهها و بیابانها است.
هوش مصنوعی: در دشتهای ساده، میش به یاد نمیآورد که گرگ وجود دارد و در کوهها، کبک هم از باز هیچ هراسی ندارد.
هوش مصنوعی: جایی که generosity و نیکوکاری و احترام باید وجود داشته باشد، بیتردید دل مانند ابری است که از آن بخار برمیخیزد و احساسات را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: او به کسی که در حال ستایش است، نعمت و خیر میبخشد و همچنین به کسی که در انتظار چیزی است، آنچه را میخواهد عطا میکند.
هوش مصنوعی: دو چیز متضاد از بخشش او وجود دارد: یکی آرامش و رفاه افرادی با فضیلت و دانش، و دیگری زحمت و سختی برای افرادی که در خزانهداری مشغولند.
هوش مصنوعی: در جایی که نیاز به صبر و گذشت از گناهها است، باید خبری از رحم و بردباری باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی گناهی کرده باشد و در برابرش عفو و بخشش بیشتری صورت گیرد، این بخشش بیشتر از آن است که او بتواند با عذر و توبه زبان به اعتذار باز کند.
هوش مصنوعی: در زمان بخشش و رحمت او، حتی در بحث و جدل، گناهکار قادر خواهد بود بر بیگناه تسلط پیدا کند.
هوش مصنوعی: در آنجا که نیاز به نبرد، جنگ و شجاعت است، انسان باید با دلی نیرومند و درستی به میدان بیاید.
هوش مصنوعی: گاهی انسان به خاطر تصمیمات و ارادهاش، خود را از محیطهای آزاد و بیحد و مرز، درون حصاری قرار میدهد. و گاهی نیز با اراده و تصمیم قوی، این حصار را کنار میزند و به دنیای آزاد برمیگردد.
هوش مصنوعی: تیغ او از دور مانند چهرهی مرگ است که بر روی فیل جنگ و بر شیر دشت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دندان شیر در دهان به شدت خطرناک است و مثل دانههای گداخته در آتش عمل میکند و میتواند به راحتی آسیب بزند.
هوش مصنوعی: بهتر است که در این دنیا، جان رستم و جان سفندیار برای تماشا از آن به اینجا بیایند.
هوش مصنوعی: زمانی که او به سنی برسد، هزاران دشمن دستش را خواهند بوسید، و این اتفاق بارها و بارها خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: شخصی را میبینیم که در دنیا به عنوان یک فرد شناخته میشود، اما از نظر توانایی و مهارت به اندازه هزار نفر است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هنرمند در حین خلق جهان، تصویری از زیبایی را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: ای روز بار، دل زائران سرشار از نشاط است و ای روز نبرد، دل حسودان در خواب و بیخبر از حال.
هوش مصنوعی: میدان تو مانند میدان جنگ است و جایگاه تو همچون عرفات در روز عرفه است، که در آن به عبادت و دعا میپردازند.
هوش مصنوعی: اختیار و فرمانروایی که از امرا و شاه و وزیران به دست میآید، از دو منبع مختلف نشئت میگیرد. یکی از ملوک و دیگری از وزیران.
هوش مصنوعی: زمانی که هر دو (عاشق و محبوب) به دیدن چهره تو میآمدند، تصمیم تو باعث شد که از سرزمین خود به این سرزمین بیایند.
هوش مصنوعی: تو با شجاعت و دلیری، شنهای بیابان را برای خودت جا گذاشتی، همانطور که یک لشکر بزرگ از ریگهای بیابان وجود دارد، و گاه و بیگاه شمارشان را مشاهد میکنی.
هوش مصنوعی: براثر شکوه و قدرت پادشاه، تو در جانب راست خود به خوشبختی و نعمت یمن میرسی و از برکت و کمک وزیر، در سمت چپ به آسایش و راحتی دست مییابی.
هوش مصنوعی: دریای بیکران، نمایانگر وزیری است که در لبه آن قرار دارد و پادشاه عالم نیز به مانند امواج این دریا پر از گوهرهای باارزش است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو از رود بار به پیروزی رسیدی، مانند کوهی از آهن به سوی دریای بیپایان حرکت کردی.
هوش مصنوعی: گویی جهان به خواب رفته است، عجیب است که کوه از طرف دریا به سمت رودخانه آمده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در خدمت به شاه تلاش میکنی و رفتار نیکو را در پیش میگیری، هرگز نظیر تو را کسی ندیده است.
هوش مصنوعی: من به ستایش پادشاهان زیادی پرداختهام و این ستایشها همچنان در یاد من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: آنها به خدمات من آگاه هستند و برای من احترام قائلند، این در مورد شاه با سعادت و وزیر بزرگوار است.
هوش مصنوعی: من تو را میپرستم و ستایش میکنم تا از این طریق به عزت و افتخار دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: روز من خوش و مبارک میشود هنگامی که تو بگویی بیایم، و حال من خوب و آزاد میشود وقتی تو بگویی بیارم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که با راضی و شکرگزاری زندگی کنی و به بقای خود و برتریات توجه داشته باشی، همواره اسباب و ابزارهای مناسب برای چهار عنصر زندگیات فراهم خواهد بود.
هوش مصنوعی: سلطان از تو راضی و وزیر به تو سپاسگزار است و خاندان و نسب عالی تو را ستایش میکنند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در زبان فارسی کلماتی وجود داشته باشد که به زیبایی بهکار بروند، مانند واژه "قار" در زبان ترکی که به معنای برف است.
هوش مصنوعی: به تویی که همچون باد که درخت را میلرزانید، دشمنی کن که موهایت به نرمی باران در زبان ماست.
هوش مصنوعی: برای اینکه شب و روز وجود داشته باشند، لازم است که این دو حالت از تاریکی و روشنی تشکیل شوند، چون هر کدام از آنها بر پایهی پود و تار (نور و ظلمت) ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: همواره نور و روشنی مانند روز بر تو تابیده باشد، و در عین حال شبهای تو همچون شبهای ابدی و تاریک باشد. این ارتباط در روز معاد و سرنوشت تو نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای دشمنان دولت و شاه، همیشه جنگ و نبرد تو یک میدان مبارزه باقی بماند.
هوش مصنوعی: شما به سرعت مهمات و منابعی برای کشور تهیه کردهاید، که یک بخش آن به قیروان و بخش دیگر به قندهار فرستاده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.