گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اثیر اخسیکتی

روزی که جفاهای تو بر یاد من آید

دل نوش کند غصه و از خویشتن آید

چون صفّ بلا، راست کنی از سر تسلیم

مرد آن بود آری، که نه کمتر ززن آید

گر تیغ بیالاید عشقت بمن این فخر

حاشا که ز صد پیرهنم یک کفن آید

تا چند زبان گرد بدارم که لب توست

چیزی که ز ایام بدندان من آید

من گرد سر کوی تو از بهرتو گردم

بلبل ز پی گل بکنار چمن آید

بشکست دلم زان شکن زلف مبادا

کز چشم بدان برشکن او شکن آید