گنجور

 
اثیر اخسیکتی

رو که میدان جهان میدان توست

گوی خوبی در خم چوکان توست

زمرد کردون و لعل آفتاب

در رکاب خلعت مرجان توست

لولوی و یاقوت را در بحر و کان

خطبه بر نام و لب و دندان توست

اینت سلطانی که در اقلیم عشق

هر که بر کاری است از دیوان توست

افسرمه خاک بوس کفش توست

گوهر جان سنگ ریزه ی کان توست

جان بخدمت میفرستد در پذیر

گر گل است ار خار از بستان توست

شد به سر، پیمانه عمر اثیر

هم چنان او بر سر پیمان توست

 
 
 
ربات تلگرامی عود