تو که از درد سری آه کنی
چه حدیثی سر این راه کنی
شمع آن مجلس اگر زانکه توئی
گشته ناگشته چرا آه کنی
افسری برنهدت عشق چو نای
گر سر مرتبه کوتاه کنی
چه در این خانه اگرمات شوی
خویشتن بر دو جهان جاه کنی
بی سر و پای همی تاز بچرخ
بو که، رخ در رخ آن ماه کنی
نعره زن درشب هجران چوخروس
خفته ئی را مگر آگاه کنی
پای بر تارک خود نه، چو اثیر
تا گذر بر فلک جاه کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.