یک ره به نشمری که جهانی مشمر است
ملک از برادرت به مصیبت برادر است
چتر سیاه غمزده در هجر و ماتم است
تیغ کبود نم زده در شرم افسر است
هم خطبه زار مانده ز هجران کرسی است
هم سکه روی کنده ز نادیدن زر است
خورشید واعظی است در این تعزیت خموش
گر هفت پایه طارم گردونش منبر است
وز بهر سعی خسته دلان عزای شاه
مه را هزارچشمه جزاین چشمه در خوراست
وز دم بدم گریستن ابر خشک بار
خاک سیاه در دم خونابه اصفر است
تا مملکت ز بحر کف او یتیم ماند
در اضطراب مانده چو دست شناور است
درد فراق او که محاق است، برمه است
داغ وفات او که کسوف است، در خوراست
بی طالع مبارک او، تاج و تخت را
گر خود هزار مشتری افتد، بد اختر است
عودی شد از مزاحمت دود سینه ها
خلقان روز و شب که بخلقت مشهر است
وز آه چون دوات در آب سیه نشست
هر چشم ناظری که بر این سبز منظر است
ملکی چنانکه در بدن او ز هفت عضو
بر هر طرف که دست نهی درد دیگر است
وین نکته جای ساخته برناب اژدهاست
دل جایگاه کرده ز کام غضنفر است
ترکش شکسته بیلک و مرکب بریده دم
مسند دریده بالش و رایت نگون سر است
از رخ نهفتگان محارم کسی نماند
کاورا، و رای عصمت دارنده چادر است
هر مشتری عذار ز چشم اختر افکن است
هر آفتاب چهره بکف آسمان تر است
از بس که عقد زلف غلامان بریده گشت
شمع افق لکن، به حقیقت معنبر است
دی همچو عود خام قدم بر شرر نهاد
با دولت از شکسته دلی همچو مجمر است
از بس غریو نوحه گران و غبار خاک
چشم زمانه کور و صماخ فلک کر است
هر جان ز آه سینه فروزنده همچو شمع
هر تن ز آب دیده، گدازان چو شکر است
با یک حریف واقعه آورده رخ به رخ
هر پیگر از مماثله گوئی دو پیگر است
از شعله غم این همه رخ های زرد چیست
چون نور احمر است چرا عکس اصفر است
درجی است هفت دُر در دامن فلک
تا لاجرم ز گوهر آسایش ابتر است
این قطعه چرخ در رحم گل همی نهد
آسایش ابتر است چو دامان اب. تر است
بر مرگ کارگر نشود آتش بشر
کان آتش از درونه عصمت زره در است
ما و جهان سزا بسزا هم از آنکه ما
بیمار غفلتیم و زمانه مزوّر است
لیکن مزوری است جگر سوز و زهر دار
کز شکّر تو هر نفسی جان شکر است
مأثوره ریاست، ترازوی عمر وزید
زان اقچه های کم، همه این جا معیر است
میزان عدل بس بود و ناقد بصیرّ
آن نقد را که روی ببازار محشر است
اکنون که کار، کار سپهر مزور است
و اکنون که دست دست جهان ستمگر است
دهر، ار چه عقل را سوی ایمان وسیلت است
لیکن بحکم فتوی انصاف کافر است
با این همه نشیمن کون و فساد را
بر شارع صلاح امم مدخل و در است
مجلس فروزی مدد دین و ملک را
صد نکته در زبان و لب تیع مضمر است
آنگه بساط عدل در ایران ممهد است
آنگه نظام کار بر، ارّان مقرر است
فرخنده مهر طاعت جمشید باختر
امروز طوق گردن خورشید خاور است
بعد از وفات شاه کرامات ظاهر است
آن را که در مسالک شش خط رهبر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به سوگ یک پادشاه و مصیبتهای ناشی از فقدان او میپردازد. شاعر به توصیف غم و اندوهی میپردازد که بر سرزمین و مردم پس از مرگ پادشاه حاکم شده است. او از نشانههای حزن و اندوه و همچنین احساس یتیمی که در مردم حس میشود، صحبت میکند. قمر و خورشید به عنوان نمادهایی از رهبری و هدایت در این فراق به سکوت و غم نشستهاند. درد فراق و فقدان پادشاه به قدری عمیق است که امید به درستی و عدالت در جامعه را تحت تأثیر قرار داده است. در انتها، شاعر به اهمیت بازگشت به راه حق و عدالت در آینده اشاره میکند و به وقایع بعد از مرگ شاه و تأثیرات آن بر جامعه و سیاست اشاره دارد. این شعر در واقع بازتابی از حسرت، امید و نیاز به رهبری است.
هوش مصنوعی: اگر به این دنیا بهعنوان یک ملک و دارایی نگاه کنی، در واقع ارزش آن بسیار کم است و تنها در برابر مشکلات و مصیبتهای برادران دیگران قرار دارد. پس بهتر است فراتر از ظاهر و دنیای مادی، به روابط انسانی و همدلی توجه کنیم.
هوش مصنوعی: چتر سیاه به حالتی غمگین و اندوهناک در روزهای جدایی و سوگواری مشاهده میشود، در حالی که تیغی به رنگ آبی کمرنگ در شرم و خجالت به سر مینشیند.
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوعاتی چون فاصله و دوری از محبوب و همچنین بیارزشی و فرسودگی اشاره شده است. وجود یک نهاد یا جایگاه خالی به دلیل غیبت محبوب نشاندهنده بیحالی و فقدان است. همچنین، مانند سکهای که روی چوبی کندهکاری شده، به نمایش گذاشتن نادیده گرفتن ارزشها و زیباییها را تداعی میکند. در واقع، این جملات نمادی از غم و ناتوانی در برقراری ارتباط و توجه به زیباییها است.
هوش مصنوعی: خورشید به مانند یک وعاظ در این محفل سوگواری خاموش است، اگرچه هفت پایه آسمان منبر او به حساب میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاشهای دلهای خسته، برای شاه ماهی، هزار چشمه دیگر از این چشمه مناسبتر نیست.
هوش مصنوعی: از هر لحظهای که میگذرد، چون ابر خشک بخواهد ببارد، خاک سیاه به حالتی اندوهگین در میآید و رنگ زردی شبیه به خون میگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرزمین از نعمتهای او بیبهره باشد، در حالتی پر از اضطراب و نگرانی خواهد بود، مانند دمی که در دریا شناور میماند.
هوش مصنوعی: درد جدایی او مانند ماهی است که در سیاهی پنهان شده، و جای خالی وجود او بسان خورشید گرفتگی است که بر دل سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی که شایستگی و سرنوشت خوبی ندارد، حتی اگر هزاران مشتری برای تاج و تختش پیدا شود، باز هم خوششانس نیست.
هوش مصنوعی: دود سینهها به خاطر مزاحمتها، مانند عودی است که در طول روز و شب، همهجا را پر کرده و به خلق و آفرینش نشان میدهد.
هوش مصنوعی: با افسوس عمیق و اشکهای جاری که مانند جوهری در آب تیره غوطهور مانده، هر چشمی که به این منظر سبز نگاه میکند، حس غم و ناراحتی را احساس میکند.
هوش مصنوعی: بدن انسان مانند یک ملک است که هر کدام از اعضای آن مشخصههای خاصی دارند و اگر به هر یک از آنها دست بزنیم، درد و ناراحتی مربوط به آن عضو را حس میکنیم. به عبارت دیگر، هر عضو در جای خود اهمیت دارد و مشکلات یکی بر کل بدن تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن جایی است که دل آدمی در آن قرار دارد. دل مانند مکانی است که در آن احساسات و خواستهها جای گرفتهاند. اینجا اشاره شده که دل در برابر خطرات و چالشها قرار دارد و به نوعی با قدرت و خشم هم مرتبط است. به عبارتی، دل در مواجهه با سختیها و قدرتهای بزرگ احساساتی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: ترکش شکسته به معنای از دست رفتن یا ناکام شدن در استفاده از ابزارهای جنگی است و مرکب بریده نشاندهنده حالت ناتوانی یا بیحرکتی است. دم مسند دریده به وضعیتی اشاره دارد که نشیمنگاه فرساوده و تجربهای تلخ را به تصویر میکشد. بالش و رایت نگون سر نیز به عدم راحتی و آرامش اشاره دارد، به گونهای که شخصیت با مشکلات و چالشهای فراوانی روبروست. در کل، این عبارت تصویری از ضعف و پریشانی در مواجهه با سختیها و چالشهای زندگی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: هیچ کس از بین پنهانکاران محرم باقی نمانده است، زیرا که فقط آن کسی که دارای عصمت و پاکدامنی است، میتواند در پس چادر خود بماند.
هوش مصنوعی: هر کسی زیباییاش را از چشمان محبوبش میگیرد و هر خورشید به زیبایی چهرهاش که در آسمان میدرخشد، معروف است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه موهای معشوق به شدت شل و بینظم شده است، روی افق هنوز نور شمعی باقی مانده، اما در واقع این نور به معنای خاصی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دیروز مانند چوب عودی که بر شعله برمیخیزد، قدم بر آتش گذاشت و با حالتی شکستخورده و دلنازک، همچون مشعلی داغ و سوزان است.
هوش مصنوعی: به خاطر فریادهای مداوم عزاداران و غبار ناشی از آن، چشمان زمانه کور و گوش آسمان کر شده است.
هوش مصنوعی: هر انسانی که از دلش آهی برآید، مانند شمعی میسوزد. هر بدنی که از اشک چشم خیس شده، مثل شکر آب میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نگاهی به رویارویی با رقیب اشاره میکند. به گونهای که هر یک از آنها چنان شبیه به هم هستند که گویا دو نفر یکساناند. این مقایسه به شدت از نزدیکی و شباهت میان دو طرف خبر میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت روحی و احساسی شخص اشاره دارد که به خاطر غم و اندوه، چهرهاش زرد و رنگ پریده شده است. رنگ زرد، نشاندهنده درد و ناراحتی است، در حالی که نور قرمز میتواند نماد زندگی و انرژی باشد. تردید در اینجا این است که چگونه این دو وضعیت متضاد در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و نشاندهنده تعارضی است که در درون فرد وجود دارد.
هوش مصنوعی: در آسمان هفت گوهر درخشان وجود دارد که به همین دلیل زندگی و آرامش به طور کامل به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این چرخ طبیعت در دل گل آرامش میآفریند، اما این آرامش ناپایدار و ناتمام است، مانند دامانی که خالی از آب است.
هوش مصنوعی: آتش و خطرات زندگی به کارگری که در تلاش و زحمت است، ضرری نمیزند، زیرا این آتش درون او از پاکی و عصمت ناشی میشود.
هوش مصنوعی: ما و دنیای اطرافمان، هر دو درگیر چیزهایی هستیم. این به خاطر این است که ما در خواب غفلت به سر میبریم و دنیای ما فریبنده و گمراه کننده است.
هوش مصنوعی: اما درد و رنجی وجود دارد که سوزاننده و تلخ است، زیرا هر بار که از شیرینی تو نفس میکشم، جانم پر از لذت و شادی است.
هوش مصنوعی: معنا این است که مقام و جایگاه اجتماعی، به اندازهی عمر اهمیت دارد و از معیارهای کم ارزش در زندگی نمیتوان به راحتی گذشت. در واقع، ارزش واقعی زندگی به دست آوردن چیزهای مهم و معنادار است.
هوش مصنوعی: میزان انصاف کافی است و داور دانا، ارزشیابی را انجام میدهد که در روز قیامت مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، وقتی که اوضاع به دست فلک نیرنگ باز است و وقتی که قدرت در دستان جهان ستمگر قرار دارد، باید چطور عمل کرد؟
هوش مصنوعی: زمانه، هرچند که عقل را به سوی ایمان راهنمایی میکند، اما به موجب حکم و نظر انصاف، کافر است.
هوش مصنوعی: با وجود تمام این مشکلات و ناپاکیها، این مکان به عنوان ورودی و راهی برای بهبود و صلاح اجتماعها محسوب میشود.
هوش مصنوعی: مجلس به عنوان جایی که به پیشرفت دین و قدرت کشور کمک میکند، دارای نکاتی مهم است که در کلمات و زبان پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت در ایران برقرار شود، آن وقت نظام و کارها به درستی و بر پایه اصول مشخصی پدیدار خواهد گردید.
هوش مصنوعی: امروز، خیر و برکت زمانه که از اطاعت جمشید سرچشمه میگیرد، مانند طوقی بر گردن خورشید شرق قرار دارد.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ شاه، نشانههای شگفت و کرامات نمایان میشود. این موضوع به آن کسی اشاره دارد که راه را در شش مسیر میشناسد و هدایتگری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است
شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است
با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم
کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست
[...]
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگار
این دردِ تازهروی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
[...]
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.