کسی که سر بدر آرد ز روزن هستی
نگاه کن بدو نیکش که هر دو موجودست
گر آفتاب سعات برو نظر نظر دارد
همیشه همدم اقبال و بخت مسعودست
وگر ز پرتو خورشید بخت شد محروم
چو سایه تا بابد تیره روز و مردودست
مکوش بیهده راضی بقسمت خود باش
که قسمت ازلی هر چه شد همان بودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مطیع ملت او نیک بخت مسعودست
مقیم خدمت او بر مقام محمودست
بدان خدای که در جست و جوی قدرت او
مسافران فلک را قدم بفرسودست
به دست احمد مرسل به کافران قریش
هزار معجزهٔ رنگ رنگ بنمودست
ز ناودان قضا آب حکم بگشادست
[...]
امیر مقبل عالم که تا جهان بودست
بجز در آینده مانندۀ تو ننمودست
گشاد تیر تو بست دستها که بربستست
زبند رمح تو بس کارها که بگشودست
هزار بار ببازی سنان نیزۀ تو
[...]
محبتی که میان من و تو موجود است
پس از من و تو بماند که پیش ما بوده ست
ز ابتدای ازل تا به انتهای ابد
قضا به حکم مرا با تو عشق فرموده ست
هنوز دیده ی معنی نکرده بودم باز
[...]
وزیر شاه نشان ای یگانه دو جهان
توئی که ذات تو مقصود از سه مولودست
چهار ماه بود تا به پنجگانه حواس
ز شش جهه به دل خسته ام که موعودست
ز هفتمین درک انتطار برهانم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.