گنجور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

زاهد ازتر دامنی دامن چو بر اخگر زند

سبزه جای دود از آتش همان سر بر زند

دود آه عندلیبان آتش صد خرمنست

خویش را از پا در آرد هر که گل بر سر زند

رنگ خجلت از رخ گل تا قیامت ظاهرست

[...]

صائب تبریزی

در دل شب هر که جامی از می احمر زند

صبحدم با آفتاب از یک گریبان سرزند

وقت رفتن زردرویی می برد با خود به خاک

هر که چون خورشید تابان حلقه بر هر در زند

بایدش اول به گردن خون صدبلبل گرفت

[...]

جویای تبریزی

آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند

آفت دوران شود گر ساغر دیگر زند

می تواند گشت از خوان که و مه کامیاب

دست تسلیم آنکه دایم چون مگس بر سر زند

می تواند روز و شب تاج سر افلاک بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه