گنجور

 
اهلی شیرازی

بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی

که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد

به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی

که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode