گنجور

 
اهلی شیرازی

دل کباب از لعل او چون از دلش بیرون کنم

همچو آتشپاره یی چسبیده بر دل چون کنم

ای چو جان جا کرده بر دل گر بتنگی از دلم

خود برون رو جان من من چون ترا بیرون کنم

چرخ بی رحم و تو بد مهر و من از دل در عذاب

از تو نالم یا ز دل یا شکوه از گردون کنم

بر کنم از کوه سنگ و بر دل از جورت زنم

عاقبت از دست جورت کوه را هامون کنم

گر بدوزخ همچنین گریان برندم روز حشر

دوزخ از سیلاب اشک خویشتن جیحون کنم

همچو مجنون همنشینی با من آهو چون کند

شیر اگر با من نشیند دل ز دردش خون کنم

شعله شوق تو آتش در دلم ایشمع زد

خواستم پروانه وش این شعله را افزون کنم

عیب باشد خوبی لیلی ستودن پیش تو

عیب باشد گر حکایت منهم از مجنون کنم

گر چو اهلی پیرم از جور جوانان ای پسر

از که کردم کامرانی کز تو هم اکنون کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم

یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم

عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر

صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم

سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم

چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم

افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا

خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم

یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟

چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟

افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا

خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟

یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

امیرخسرو دهلوی

سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟

چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!

از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر

قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم

تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی

[...]

جهان ملک خاتون

دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم

هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم

ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما

ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم

در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه