گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

در غمت گر جان غم‌پرور نباشد گو مباش

چون تو باشی جان من جان گر نباشد گو مباش

سجده روی تو ای بت کفر و ایمان منست

سر نمی‌تابم ازین گر سر نباشد گو مباش

از عدم بهر تو جان در ملک هستی آمده

گر تو می‌گویی درین کشور نباشد گو مباش

یوسف جان با تو می‌باید که باشد هم‌نفس

گر ترا ای خواجه سیم و زر نباشد گو مباش

گر دم آبی دهد ساقی شراب کوثر است

مست ساقی باش اگر کوثر نباشد گو مباش

کار ما لب‌تشنگان طوطی‌صفت شکرست و بس

لب به خون تر کن اگر شکر نباشد گو مباش

یار باید مهربان اهلی مرا چون آفتاب

یاری چرخ ستمگر گر نباشد گو مباش

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
ابن یمین

گردش گردون بکامم گر نباشد گو مباش

ورز مهرش بر سرم افسر نباشد گومباش

گر هنرمند از کسی یاری نیابد گو میاب

چون هنر یارست اگر یاور نباشد گو مباش

پرتو نور تجلی چون ز شب ظلمت زدود

[...]

خواجوی کرمانی

کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گو مباش

بینوائی را نوائی گر نباشد گو مباش

لاله را با آن دل پر خون اگر چون غنچه اش

قرطه ی زنگارگون در بر نباشد گو مباش

منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم

[...]

صائب

عاشقان را مغز در سر گر نباشد گو مباش

کف اگر در بحر پرگوهر نباشد گو مباش

داغ در دل هست، اگر بر سر نباشد گو مباش

حلقه بیرون در گر زر نباشد گو مباش

سیل واصل شد به دریا بی‌دلیل و رهنما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه