گنجور

 
اهلی شیرازی

نقش پای او که محراب دعا می یابمش

سجده شکری کنم در هر کجا می یابمش

زهره دیدن ندارم از جفای خوی او

گرچه با خود باز در عین وفا وی یابمش

جور خوبان آتش افروزست و مهر آتشفشان

در وفا آن ذوق نبود کز جفا می یابمش

بعد عمری چون گرفتم دامنش ندهم ز دست

گر نگیرم کام از او دیگر کجا می یابمش

خانه یی کز برق دیدار بتی روشن نگشت

گر حریم کعبه باشد بی صفا می یابمش

من نمیدانم که جانست اینکه دارم یا خیال

زین دو بیرون نیست باری آشنا می یابمش

بر سر کوی مغان اهلی به کنج عافیت

پادشاه وقت بود اکنون گدا می یابمش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode