گنجور

 
اهلی شیرازی

چون شیشه پرم از غم پیمان گسل خویش

بگذار که خالی کنم از گریه دل خویش

گر سوزش پروانه ز نزدیکی شمع است

من سوختم از دوری شمع چگل خویش

داغ سگ کویت همه را خط غلامی است

ما نیز نهادیم برین خط سجل خویش

حقا که برابر نکنم عیش دو عالم

با شادی گه گاه و غم متصل خویش

هرچند که اهلی ز جهان مهر گیاجست

بویی نشنیدست مگر ز آب و گل خویش