بازآمدی که شمع دل افروزیم دگر
کشتی و زنده کردی و می سوزیم دگر
چرخم بروز هجر تو صد جام زهر داد
یارب مباد روزی ازین روزیم دگر
روزم چو روشن از رخت ای آفتاب
مفکن زهجر خود بسیه روزیم دگر
چاک دلم بسوزن مژگان خویش دوز
چشم از جمال خویش چه میدوزیم دگر
آسوده گشته بود دل من بکنج صبر
چشم خوش تو کرد بد آموزیم دگر
از روز هجر شکوه چو اهلی نمی کنم
شکر خدا که شمع شب افروزیم دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.