گنجور

 
اهلی شیرازی

ای بچشم جان من حسن تو شورانگیزتر

آفتابت در دل پر آتش ما تیزتر

شد بهار عمرم از پیری خزان در عشق تو

همچنان بینم پر از شاخ گل نو خیزتر

عالمی کشتی و خواهی زارتر کشتن مرا

زانکه می بینم ببخت خود ترا خونریزتر

هر کجا ای شاخ گل باشی ببویت پی برم

بسکه می یابم ز گل بوی تو مشک آمیزتر

هر کرا در دوزخ هجران چو اهلی سوختی

خاک او شد از نسیم خلد عنبر بیزتر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode