گنجور

 
اهلی شیرازی

یامن ناصبور را سوی خود از وفا طلب

یاتو که پاکدامنی صبر من از خدا طلب

روزشکار چون خورد بر دل صید تیر تو

گر طلبی خدنگ خود از دل ریش ما طلب

درد تو می کشد مرایا به کرم دوا کنش

یا قدری فزون ازین تا نکنم دوا طلب

آه چه پوشم این سخن وه که بکام غیر شد

آنچه دل من از خدا کرد بصد دعا طلب

خواب و خیال می برد در پی وصل تو مرا

فکر محال می کند مفلس کیمیا طلب

ای دلم آشنای تو همدم غیر من مشو

غیر کی آشنا شود، هم دل آشنا طلب

همنفسان دوست را مستی وصل بس بود

ساقی اگر کرم کنی اهلی بی نوا طلب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فیض کاشانی

سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب

همت خود بلند کن سوی حق ارتقا طلب

فاش ببین گَهِ دعا روی خدا در اولیا

بهر جمال کبریا آئینة صفا طلب

گفت خدا که اولیا روی من و ره منند

[...]

سحاب اصفهانی

کامم اگر طلب کنی یک رهم از وفا طلب

ور طلبی مرا خود مرگ من از خدا طلب

قدر فغان من بدان رونق کار خویش را

زین تن مستمند جوزین دل مبتلا طلب

دل که چنین کند مرا طالب گوهر وفا

[...]

یغمای جندقی

یا من ناصبور را پیش خود از وفا طلب

یا تو که پاک دامنی صبر من از خدا طلب

اقبال لاهوری

از همه کس کناره گیر صحبت آشنا طلب

هم ز خدا خودی طلب هم ز خودی خدا طلب

از خلش کرشمه ئی کار نمی شود تمام

عقل و دل و نگاه را جلوه جدا جدا طلب

عشق بسر کشیدن است شیشه کائنات را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه