خم مویش که در کین من بیمار می پیچد
ز تاب آتش آهم بخود چون مار می پیچد
چو خواند نامه دردم مبر نام من ایقاصد
که گر نام من آنم بشنود طومار می پیچد
مگر آن سنبل موهم بود عاشق بسرو او
که همچون عشق پیچان بر قد دلدار می پیچد
ز بد مهری نمیدانم چرا چرخ فلک دایم
بکین در رشته جان من افکار می پیچد
بد آن بدخو اگر گاهی سلامی میکند اهلی
جوابی میدهد اما بخود بسیار می پیچد
زاهد نشود عارف اگر سالک دین شد
سیمرغ نشد جغد اگر گوشه نشین شد
بس دود چراغی ز غم خال تو خوردم
تا آبله های جگرم نافه چین شد
چون برهمنم سوز که تا خلق نگویند
کاین دلشده بادامن نو زیر زمین شد
سودش نبود مدعی از عشق که دشمن
دیوست همان گرچه گرفتار نگین شد
گر عاشقی افسانه مخوان جان ده و خوشباش
تا چند بگویی که چنان بود و چنین شد
هر کسکه دمی شد به رقیبان تو نزدیک
دور از تو بصد محنت و اندوه قرین شد
اهلی که بیک جو نخرد خرمن خورشید
یکذره غمش بخش که راضی بهمین شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد
بر گرد رخش بر، نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد
با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام
با این نکند هیچکس از خلد برین یاد
شادست به تو دولت و شادی تو بهدولت
همواره چنین خواهم و همواره چنین باد
امروز شد از جاه تو آراسته مسند
و امروز بخندید گل شرع محمد
قطب فلک دولت ابو نصر محمد
آن بخت بدو بوده موافق چه دو فرقد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.