گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

آن نوجوان ز جور پشیمان نمیشود

وین پیر بت پرست مسلمان نمیشود

کارم ز دست عشق بمردن کشید دل

از کار خود هنوز پشیمان نمیشود

یکشب نمیشود که زغم دست یاربم

با جیب صبح دست و گریبان نمیشود

حیران آن جمال نه تنها منم که عقل

حیران آن کسی است که حیران نمیشود

ای گریه میل در نظرم کش باشک گرم

کز دست دیده کار من آسان نمیشود

گفتی که گنج عشق نهان دار و عیش کن

گنجی است عشق یار کهه پنهان نمیشود

آن آتشی که در دل اهلی ز لعل اوست

تسکین بآب چشمه حیوان نمیشود

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
امیرخسرو دهلوی

کاری ست در سرم که به سامان نمی شود

دردی ست در دلم که به درمان نمی شود

می کن به ناز خنده که دیوانه تر شوم

دیوانگی من چو به پایان نمی شود

رخسار می نمایی که خوش لذتی ست، آنک

[...]

صائب

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود

این مور بار دست سلیمان نمی شود

بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث

این دل سیه به تیغ مسلمان نمی شود

از ماهتاب خواب سبک می شود گران

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
جویای تبریزی

تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود

آشفته خاطریم به سامان نمی شود

ارباب جستجوی به راهش سپرده اند

آن پای را که رزق مغیلان نمی شود

کو لمحه ای که پنجهٔ مژگان شوخ او

[...]

پروین اعتصامی

ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود

گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود

ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی

معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود

درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه