گنجور

 
اهلی شیرازی

سرو قدان که دل از عاشق محتاج برند

یوسف از چاه برآرند و بمعراج برند

گلرخانی که برند از دل ما صبر و قرار

جان بی صبر مرا همره خود کاج برند

صبر و هوش و دل و دین رفت همین حالی ماند

که بیک عشوه مستانه بتاراج برند

دیده کز هجر کمان ابروی خود گشت سپید

کی بود کز پی تیرش سوی آماج برند

مرد منصوبه شطرنج جهان اهلی نیست

کاین حریفان دغل دست ز لیلاج برند