گنجور

 
اهلی شیرازی

بکوی دوست که از ما پیام خواهد برد؟

سلام ما که بدار السلام خواهد برد؟

چنین که نام و نشانم بزندگی محو است

چو بی نشان شوم از من که نام خواهد برد؟

بسوختم ز خموشی و عاقبت دانم

که دود دل علم من ببام خواهد برد

دلا، ز رشته جان دام دل منه که همای

بدام کس نفتد بلکه دام خواهد برد

هزار کس چو گل استاده نقد جان بر کف

صبا بحضرت او تا کدام خواهد برد

خرام او نگر ای باغبان و در بگشا

که آب سرو سهی زین خرام خواهد برد

ز فیض روح قدس بکر خاطر اهلی

دل از فرشته بحسن کلام خواهد برد