با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد
خوابم نه چنان است که تعبیر توان کرد
باز آی و نگهدار دلم را که ز هجرت
مجنون نه چنانشد که بزنجیر توان کرد
ب مصحفرخسار تو ریحان خط سبز
آن سحر نپرداخت که تفسیر توان کرد
گر حکم بکشتن کنی ام چاره هلاک است
حکم تو نه آن است که تغییر توان کرد
این قصه محال است که افسانه و افسون
هرگز پری یی همچو تو تسخیر توان کرد
مارا بجز از تیر دعا هیچ بکف نیست
کی مرغ هوس صید بدین تیر توان کرد
اهلی ز فراق تو بجان باز نماند
آنروز کزین مرحله شبگیر توان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چارهٔ تقدیر به تدبیر توان کرد
قید دل دیوانه به زنجیر توان کرد
گویند به تقریر رسان حال و در این حال
حال دل سرگشته نه تقریر توان کرد
هر خواب پریشان که شب هجر تو دیدم
[...]
از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد
این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد
با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت
با پای گرانخواب چه شبگیر توان کرد
کوته بود از ساده دلان خامه تکلیف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.