از خاک رهم عشق بر افلاک برآرد
چون ذره مرا مهر تو از خاک برآرد
تا رفت گل روی تو از گلشن چشمم
مژگان در چشم از خس و خاشاک برآرد
شبها بسر خاک شهیدت نه چراغ است
آهی است که او از جگر چاک برآرد
از آه من آسوده نباشد ملایک
کاین آتش دل دود ز افلاک برآرد
بزدود مه روی تو از صیقل ابرو
هر زنک که آیینه ادراک برآرد
هر خار که آلوده بپای سگت از خون
چشم از مژه اشک فشان پاک برآرد
شد در صدف دیده اهلی در اشکی
هر ژاله که آن روی عرقناک برآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی دست کرم خواجه ز امساک برآرد
قارون چه خیال است سر از خاک برآرد
از طول امل هر که دهد دام سرانجام
چون موج ز دریا خس و خاشاک برآرد
شد روی ترا پرده عصمت خط مشکین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.