گنجور

 
اهلی شیرازی

هر که فکر از برق آه عاشق مسکین کند

تکیه کی بر بیستون چون صورت شیرین کند

گر ز ناکامی بپای شمع خود پروانه سوخت

کام او این بس که شمعش گریه بر بالین کند

کی دعا فریادرس گردد چو دشمن گشت دوست

گر دعا گوید مسیح و جبرییل آمین کند

باز میخواهد که گردد مهربان با ما ولی

چرخ بد مهر از حسد مشکل که ترک کین کند

راست میگوید که حدم نیست وصل اما چه شد

گر به پیغام دروغی خاطرم تسکین کند

دعوی معجز کند همچون مسیحا شیخ شهر

گر حدیثی از لب او مرده را تلقین کند

وصف رخسار بتان نازکتر از اهلی که کرد؟

بلبلی باید که وصف لاله و نسرین کند

 
 
 
امیر معزی

ترک من چون زلف بگشاید جهان مشکین‌ کند

هرکه بویش بشنودگوید که آن مشک این‌ کند

ور نسیم خط و رخسارش رسد بر آسمان

سنبله پرسنبل و نثره پر از نسرین‌ کند

ورگذر یابد زمانی بر لبش باد صبا

[...]

امامی هروی

ترک من چون طره عنبر شکن پرچین کند

عرصه چین را ز چین طره مشگ آگین کند

مهر ما رافسای را بر نارون جولان دهد

مار مهرانگیز را بر نسترن پرچین کند

نرگس سیرابش اندر باغ حسن از میل کفر

[...]

مولانا

قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند

هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند

ای تو رنگ عافیت زیرا که ماه از خاصیت

سنگ‌ها را لعل سازد میوه را رنگین کند

پرده بردار ای قمر پنهان مکن تنگ شکر

[...]

ابن یمین

چون دعای دولتت گویم ملک آمین کند

چون مدیحت گسترم پیر فلک تحسین کند

جویای تبریزی

نازنینان را شکوه حسن با تمکین کند

جوش زینت در پرش طاؤس را رنگین کند

پیرتر هر چند گردد خصم دشمن تر شود

حلقه گردیدن کمان را بیشتر زورین کند

چشم لیلی از نگه سازی حباب باده را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه