تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد
از نکهت پیراهنش چشم پدر روشن نشد
اول زرشک دوستی فرزند آدم کشته شد
تا تیغ غیرت سر نزد کس قابل کشتن نشد
سرو از سجود قامتت سجاده بر آب افکند
کاین طاعتش حاصل کسی بی پاکی دامن نشد
ننهاد گنج دوستی جز در دل ما عشق تو
آری فلک هم بی غرض با اهل دل دشمن نشد
پیدا نشد مغز طرب در استخوان هر گر مرا
تا مرهم پیکان او در استخوان من نشد
نگذاردم غیرت که دم چون غنچه از داغت زنم
زان آتش پنهان من بر هیچکس روشن نشد
از آه اهلی کس نشد واقف ز چاک سینه اش
تا از درونش دودِ دل بیرون به صد روزن نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.